توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۱۳ دی ۱۳۸۸

از خانه به آپارتمان شدن


دوسالی را در یک خانه ی مستقل(House ) بودیم و تازه چشم و چاره مان باز شده بود که از فضای سبز اضافی اطراف آن استفاده کنم و نه تنها مختصر وسایل بازی برای بچه ها، تهیه دیده بودم، بلکه بیشتر وقت و سرگرمی ام،(Hobby)شده بود، باغچه گیری و گلکاری و به به !!! چه سبزی خوردنی؟؟!! حتی برادرم هم که دستی توی کاشت صیفی جات داشت، از خاک مرغوب میزوری و کشت ریحان تازه متعجب مانده بود.(البته شاید دوستان از این حرف من تعجب کرده باشند، امــّّا وقتی توی آمریکا باشید و در حسرت، یک پر سبزی و ریحان و نعنا و خیار تازه ی ایرانی باشید، مفهوم کلام مرا بهتر حس میکنید)

از جمله عیبهای زندگی در یک خانه ی مستقل ،نبود هیچ همسایه ای در نزدیکی تان، و صد البته مسولیتهای رسیدگی به خانه از جمله تمییز کردن ناودانها در زمستان و برگ روبی پاییز و چمن زنی بهار (و تابستان) است. تازه « جاافتاده » بودیم و با نشستن در حیاط منزل و لذت بردن از گلها و طعم گس قلیان میوه ای ،خوش بودیم که خبر آمد باید جابه جا بشویم و البته در تنگی وقتی که داشتیم،پیدا کردن منزل دیگری باهمین شرایط رضایت بخش و خوب، امکان پذیر نبود و سرانجام به آپارتمان نشینی رضایت دادیم.

ابتدای امر و نقل مکان، مشکلات و عیبهای خاص اینگونه مکانها، سخت آزارمان میداد و تقریبا ً به آنها عادت نداشتیم، از جمله حضور سه خانوار دیگر در یک مجموعه، رفت و آمد دائم آنها، انتقال صدای پای ساکنان طبقه ی بالا،تنگی جا،نبود محل اختصاصی برای ماشین لباسشویی و خشک کن و ... امـّا کم کم، خوبی های این انتخابمان شروع کرد به خود نمایی و تازه سرافتادیم که چرا ما از همان اولّی که تازه وارد بودیم و دائم به کمک کسی نیاز داشتیم و هیچ کس را نداشتیم، به چنین انتخابی دست نزدیم؟

آمریکا کشور کاغذ و تبلیغات است و آن اوایل، مااز ترس اینکه نکند این کاغذها مهم باشد؟ هر آشغالی را انبار میکردیم تا برادرم بیاید و با مرور یک به یک آنها، تازه بفهمیم، کاغذپاره ای بیش، نمیارزند. درمقابل اگر در آپارتمان میبودیم!؟ میتوانستیم در اینگونه موارد و یا ضروری تر، مثل قطع آب و برق و اینترنت و... دست به دامن همسایه ها بشویم. از موارد خوب دیگر آپارتمان نشینی، امنیت حاکم بر محله است، هرچند در شهر ما، امنیت فوق
العاده ای حاکم است، امـّا رفت و آمد ماشینهای پلیس، در محله های شلوغ تر بیشتر محسوس است.


نداشتن هیچگونه مسولیتی در قبال چمن زنی و رسیدگی به بیرون خانه، و حتی تعمیر و تعویض
وسایل داخل خانه، از جمله ی بهترین آرامشی بود که شامل حال ما میشد و من مجبور نمیبودم در اوایل ورودو وجود مشکل زبان و عدم شناخت چهارگوشه ی شهر، برای تعمیر یک خرابی لوله ی آب، کلی هزینه ی تعمیراتی بدهم و اکنون با یک تلفن تمام امور به عهده ی صاحب خانه(Land Lord / Owner )و یابنگاه مسکن(Rialty) میباشد. دو ویژگی خوب دیگر ، وجود سطل آشغال بزرگ و مشترک(Trash Can / Dumpster) بود که بجای هفته ای یکبار، میتوانیم هرباره، آشغالها را از خانه به بیرون منتقل کنیم.

دیگر اینکه وجود اطاق خشکشویی مشترک(Laundry Room ) بود که هرچند برای هربار استفاده ی آن، یک تا دو دلار میپردازیم(در محل مخصوص میریزیم) ، ولی در عوض مجبور به خرید و نصب آنها، در همان اوایل مهاجرت و تحمل هزینه های اضافی آن نمیشدیم. ( قابل ذکر است حتی اگر لباسهایتان را با دست هم بشویید، بخاطر رطوبت بالای بیشتر مناطق آمریکا، شما جهت خشک کردن آنها، نیاز مبرم به خشک کن(Dryer) داریدو خواهید داشت. در آخر توجه شما را به داستانی(برمبنای واقعیت) نوشته ی خانمم، درباره ی فواید آپارتمان نشینی جلب میکنم و امیدوارم مورد توجه شما واقع بشود.

« بچـّه که بودیم،وقتی میخواستیم برای دوستای هم سن و سال، یه لافی بیاییم و یه چیزی بگیم که اونها نگفته باشند، بادی به غب غب میانداختیم و میگفتم: فامیل فامیلمون که خارجه، میگه وقتی میری دستشویی؛ یه دستگاهی هست که میاد و تو رو میشوره، حالا غافل از اینکه هیچ ننه قمری را توی خارج نداشتیم. توی یه چشم بهمزدن، بزرگ شدیم و تقدیر و سرنوشت ، ما رو خارج نشین کرد. حالا میبینم از اون دستگاه که فامیل فامیلمون میگفت، خبری که نیست هیچ؛ تازه نامسلمونا؛ نه شیر آب دارند ونه آفتافه(آفتابه).

امــّّا چرو از اینجا براتون داستان رو شروع کردم؟ همه اش برمیگرده، به داستان آپارتمان نشین شدنمون و اون شب بارونی. تقریبا ً نصف شب بود که از صدای سنگین بارون بیدارشدم؛ دیدم حمید هم بیداره و تکیه به تخت داده؛ البته با همون چشم بند همیشگی اش. ازش پرسیدم:
___ بیداری؟ گفت:
_ آره ،جدا ً چقدر صدای زیبای بارون آرامش بخش است و انگار بالای سرمونه. دیوارها که از جنس چوبه، صدا نزدیکتره . گفتم:
___ آره ؛ انگار توی اتاقمونه .... ولی ناگهان مثلی اینکه برق سه فاز،بهم وصل کرده باشند؛ از جا پریدم و در کمد دیواری را با سرعت تمام بازکردم و چشمتون روز بد نبینه؛ بارون بود که مثل دوش حمام؛ داشت از سقف کمد میریخت. جیغی (از نوع ایرانی اش) کشیدم و گفتم:
___ حمید؛ بدو !!! حمید بیچاره هم؛ که در اوج لذت شاعرانه اش بود؛ با کشیدن سریع چشم بندش؛ دادی زد که :
_ وای ! ویزامون
___ وای وسایل کارم
_ وای پاسپورتمون
___ وای لباسهام
_وای شناسنامه هامون
___وای سوغاتی های مامانم و اینا
_....

خلاصه ی کلام؛ یک ساعتی را به جابجایی وسایل و تر و خشک کردن مدارک دستمون بند بود. حالا اگه کسی ازمون پرسید که آپارتمان نشینی توی خارج چطوره؟ میگم بستگی به قدمت خونه و همسایه ی بالایی داره که پنجره رو باز نگذاشته باشه. آره؛ گاهی اینجوریه که وقتی بارون میاد؛ نه تنها از صدای بارون ،داخل کمد دیواری لذت میبری؛ بلکه چند ساعتی هم ،دستت به اثاث کشی دوباره، بند میشه».

هیچ نظری موجود نیست: