توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۳ بهمن ۱۳۸۸

مراسم خاکسپاری در آمریکا - 2



آن کس که میگرید یک غم دارد و آنکس که میخندد، هزار غم. هنر آن است که بخندانی، گریاندن کار هر مرغ شومی است. اوّل سخن، نمیدانم چرا این دوجمله یکدفعه در ذهنم چرخید و نوشتم، شما هم خیلی جدی به آن ننگرید و غم عالم را هیچ بگیرید که شاید خواندن این نوشته ی دنباله دار، آنچنان که باید بردلتان نچسبیده!!؟؟ همانطورکه گفتم بعد از مراسم دیدار آخر با مرحوم، راهی خانه شدم تا امروز که شنبه است و باز مردم در کلیسا جمع اند، فاتحه خوانی ، امـّا قبل از خاکسپاری را پشت سر بگذاریم و سپس راهی مزار بشویم.از آنجاکه میدانستم مراسم دعا و «فاتحه خوانی برسرتابوت»(Funeral) تقریبا ً عین همان مراسم«یاد بود» (Memorial Service)است که بر سر کوزه ی خاکستر باقی مانده جسد برای کسانی که سوزانده میشوند،انجام میدهند؛ نیم ساعتی دیر رفتم و دقیقا ً اواخر جلسه بودکه رسیدم وسخنرانی های یادبود، ذکر خیر و خاطراتی از مرحوم(ه)، خنده وشوخی تمام شده بود و پس از سرود و انجیل خوانی، تابوت را به نعش کش مشکی مخصوص که بسیار شبیه به ماشین های اعیانی لموزین است،(به نام Hearse و فقط جنازه و سبدهای گل، اجازه ی ورود دارند!!؟)، منتقل کردند.

سپس همه ی وداع کننده گان، سوار ماشین های خودشان شدند و بعد از ماشین پلیس و نعش کش که از جلومیرفت؛ با روشن کردن چهارچراغ چشمک زن راهنما، کاروانی را تشکیل دادیم.برای اولین بار بود که هیچ چراغ زرد و قرمزی را توجه نکردیم و در مقابل، ماشینها ی دیگر( در سمت مقابل و یا سر چهار راهها)، بمحض دیدن،به احترام، توقف میکردند و تا بعد از گذر کاروان، راه نمیافتادند.پس از پارک کردن آنهمه ماشین، که با نظمی خاص همراه بود، همگی به طرف یک چادر کمپینگ کوچکی که بر سر قبر،جهت پیش بینی باد و باران، افراشته بود؛ رفتیم و برایم جالب بود با آنکه تمامی فضای قبرستان، چمن کاری شده است، چطور باز فرشهایی مخملین،برای تزئین و نیز راحتی افراد (برای ایستادن بر روی آن)پهن شده بود،. البته خانواده ی درجه ی یک ،پس از قراردادن، تابوت به روی اهرم(نقاله/آسانسور) مخصوص انتقال تابوت به داخل قبر ، بر روی صندلیهایی که در نزدیکی قبر نهاده بودند، نشستند.

نمازمیـّت یا همان قرائت بخشی از انجیل و ذکر جمله ی معروف« از خاکستر به خاکستر، از خاک به خاک Ashes to ashes , Dust to dust» را کشیش همراه جمعیت عزادار، خواند و سپس یک به یک افراد ،همان مراسم در آغوش کشی بازماندگان و عرض تسلیت دوباره را تکرار کردند و به تدریج محیط گورستان را ترک کردند؛ چراکه برایشان زیاد خوشایند نبود و باید بعضی از قبرستانهای ما را ببینند که از کویر و صحرایی بی آب و سبزه، بدمنظره تر است. با رفتن همراهان تشییع کننده، خود خانواده هم راهی شدند و البته بعضی از نزدیکان، سخت دل میکندند و بیشتر آنها، به منزله ی یادگاری، شاخه ای ازگلهای فراوانی را که در اطراف تابوت قرار داشت، میکند و صحنه را ترک میکرد، در همین حین و بین بود که پس از هماهنگی با مرده شورعزیز(البته مسئول حمل کنندگان جنازه Pallbearer)، چشم باز کردم، دیدم جز قبرکن و او، و البته من کنجکاو، کسی دیگر نمانده. ولی آنچه بود، آنها هم میدانستند من از سر کنجکاوی و خبرنگاری شما عزیزان مانده ام و فقط وفقط به خاطر گـُل روی شما، حسابی تحویلم گرفتند.

وقتی که آنها دور و بر قبر را از وجود فرشهای سبز و مخملی، که نه تنها برای آراستن، بلکه پوشاندن عمق قبر،خالی کردند، من تازه پی به عمق بیش ازیک و نیم متری قبر بردم( 6فوت=3یارد) و متعجب مانده بودم که با چه دستگاه و ماشینی، به این قشنگی، آنرا چهارگوش و یکدست، کنده بودند !!؟؟ مهم تر اینکه ، تابوتی که تاکنون از آن صحبت میکردم، باز در داخل یک تابوتی دیگر قرار میگرفت.آن تابوت دوّم(والت Vault)دو لایه بود و بخش بیرونی آن ترکیبی از سیمان سخت و بخش داخلی آن، عایقی پلاستیکی بود که با گذاردن درب آن به هیچوجه گل و لای و باران ونم به داخل آن سرایت نکند. البته در گذشته های نچندان دور فقط از یک تابوت بسیار ساده،(جعبه ای چوبی) استفاده میکردند و امروزه، هرکس بنا به فراخور و باور و ثروت خود، اقدام به طراحی و تهیّه ی انواع و اقسام آن میکند و شاید شنیده باشید که تابوتی به شکل عقاب و دیگری قایق و آن دیگری سفینه ی فضایی است.البته در موزه ی شهر، یک تابوتی وجود دارد متعلق به صد تا صد و بیست سال قبل که از جنس چدن، ریخته گری شده است و درآن زمان که تابوت چوبی عادی، سه تا چهار دلار ارزش داشته، برای ساخت آن، چیزی حدود صد دلار پرداخت شده است. ولی افسوس که صاحب آن اشتباه فکر میکرد و اکنون جز رشته هایی از موی سر و تکه ای از لباس بلند شب خواب آن خانم، چیزی دیگر نمانده است.

برگردم سر مبحث اصلی، و آن اینکه، پس از قرارگرفتن، تابوت اوّل در تابوت سیمانی و سخت دوّم، و بستن درب آن، هر دورا با آزاد کردن قفل اهرمها، به آرامی به ته قبر فرستادند و آنها منتظر آمدن وانت بار حامل خاک و گلی که هنگام قبرکنی بار آن کرده بودند، ماندند و من هم از شدت سوز سرما، فرار را برقرار ترجیح دادم و تا برسم به ماشینم، دقتی کردم و متوجه شدم که هیچ کدام از قبرها، تابلوی عکس و ... ندارند و بلکه از تابلویی فلزی کوچک و یا سنگی عمودی که مشخصات افراد روی آن ثبت شده، در کنار سنگ اصلی قبر استفاده کرده اند. بعضی از قبرستانها، که معمولا ً شخصی و یا متعلق به اعضای خاصی از فرقه ها و گرایشهای کلیسایی هستند، قیمت قبرها بنا به مکان و موقعیت زمین آن، ارزان و گران تر هستند و بسیارند که بخاطر علاقه ی شخص در دوران زندگی اش، اکنون هم روبه اقیانوس و زیر درختی کهنسال ویا کنار سبزه زار و دریاچه ای، آرمیده اند. سنگ روی قبر هم بنا به شغل و سلیقه ی فرد خاک شده، انتخاب می شود. از جمله، مجسمه ی فرشته ای که برروی قبر مادری مهربان خفته است، یکی از دیدنیهای سنگهای قبر آمریکایی است که در کنار گل، قلم و کتاب، آچار و پیچ گوشتی، توپ قوتبال و... که روی سنگ قبر به زیبایی کنده کاری شده است؛ دیدنی است.

راستی میدونید چرا یکی از هموطنان عزیز اصـفهانی ام، وصیت کرده بود که او را به صورت ایستاده دفن کنند و سر او را از قبر بیرون بگذارند؟؟ خب معلومه دیگه؛ میخواسته خانواده اش مجبور نشوند پول اضافی برای چاپ عکس و ساخت و نصب تابلو بدهند و از طرف دیگه، فقط پول یک چهارم قبر و زمین را بدهند. حالا از این حرفها و شوخی ها گذشته، من دلم میخواد که جنازه ام را مومیایی کنند و درحالیکه توی موزه نگهداری ام میکنند، زیر آن بنویسند: ناکامی که در سن نوجوانی و 220 سالگی، طی یک حادثه ی تصادف درگذشت؛ شما چطور و از موارد زیر کدام را می پسندید: سوزاندن،قطعه شدن و اهدای اعضای بدن، خاکسپاری، مومیایی و یا...؟

۲ نظر:

چنگ گفت...

داشتم میگفتم: توی دیار نون و حومه(طهران/شیراز/اصفهان/....) انسان خوب کسیه که مرده باشه .مردم ما چشم دیدن هم را ندارند مگر حداقل یک بار به دست بانو خجه مرده شور(=خدیجه) یا دیگر همکاران محترمشان شسته شده باشند و سپس توسط تلقین خوان به مردم و خود شخص متفوی تلقین شده باشد که خوب آدمی بوده و این رسم است که مرده را بر زمین میگذارند و فریاد میزنند : مردم" این شخص چه جور آدمی بود ؟ و مردم جواب میدهند که خوب آدمی بود. این رسم صواب باعث میشود هم مردم به خوب شدن(مردن) او آگاه شوند هم خود مرده بفهمد که دیگر در این دنیا نیست و خوب شده است و هم سر خدا را با ان همه دفتر و دستک و انکر و منکر و ترازو و متر کلاه میگذارند که شاید جایی کوچک هم به این بنده بیگناه در بهشتش کنار حور و غلمان بدهد.سپس او را به خاک میسپارند و سیاه میپوشند شیون میکنند و زار میزنند و خاک بر سر میریزند و غش میکنند ودر عوض فاتحه حلوا و شیرینی میدهند .فرد متوفی که تا دیروز هیچکس به فکرش نبود و هیچ کمکی به او نمیشد اکنون عزیز است و فکر سوال و جواب شب اول قبر او را هم کرده اند . اینجا وظیفه اصلی تلقین خوان شروع میشود .تلقین خوان کنار گوش مرده میخواند. با جملات دست و پا شکسته عربی که :اسمع افهم .ان( فلانی )...اشهد ان لا ....و امام اول علی و وامام ثانی حسن و.....و خلاصه اسم خودش و خدا و پیامبر و امامانش را به او تقلب میرساند .این بنده خدا که شاید فارسی را هم به درستی نمیفهمید حالا به عربی با پیکر بی جان و گوش و(...) پر از پنبه چه عرض کنم.البته هر چه بیشتر پول بدهی بیشتر تکرار میکند و مطالب بیشتری را تقلب میدهد. و بعد از چند روز همه چیز فراموش میشود .فرزندان و همسر و وابستگانش و دعوا سر ارث و اموالش و هشت یک و شش یک و ناسزا و خدا نیامرزی و.. که آن خود مطلب دیگریست.
چرا مرده پرست و خصم جانید ..کنون پندار مرد م آشتی کن..
بدرود

از دیار نجف آباد گفت...

چنگ عزیز
همانطور که در نوشته ی قبلی(بخش نظرات خاکسپاری در آمریکا شماره ی 1) عرض کردم، قلم خوبی دارید و ای بسا که یکی دو پاراگراف ادامه میدادید و با یک چنین پایان زیبایی، به انجام میرساندید، قابلیت انتشار مستقل را نیز میداشت.

بهرحال ممنونیم که با ابراز نظرات خود، ما را نیز شریک افکار و نوشتار و احساس خود میکنید. همچنان مشتاق خواندن نظرات بیشتر شما هستیم.
موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید