توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۴ دی ۱۳۸۸

کریسمس مبارک


قبل از هرچیز فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را خدمت همه ی شیعیان عزیز، تسلیت و همچنین فرا رسیدن سالروز تولد حضرت مسیح و روز کریسمس را خدمت همه ی شما ، تبریک عرض مینمایم.


این روزها وشبها، تمام آمریکا در تب و تاب تحویل سال نو و کریسمس بود و هست و هرجا که بروی از حراجیها و تبلیغات مغازه ها گرفته تا تزیینات و چراغانی خیابان ها ، نشان از وجود یک جشن سال نو دیدنی، با همه ی وجود مشکلات اقتصادی، دارد.


چند روز پیش، ساعتی را درشهر با ماشین تاب خوردیم؛ تا لذت چراغانی ها را در ساعتهای اولیه ی شب ببریم.سوای اینکه بیشتر خانه ها در محیط داخلی خود، یک درخت سروی(مصنوعی یا طبیعی ) را با انواع چراغهای چشمک زن و انواع وسایل کوچک تزیینی و دکوری ،آرایش کرده اند، یک یا چند جوراب بزرگ هم، در کنار درخت آویزان کرده اند تا «سنتا»(Santa یا همان « بابا نوئل») برای گذاردن هدیه ی اعضای خانواده ، دچار سرگردانی نشود.


البته آورنده ی هدیه، کسی نیست جز خود اعضای خانواده، امـّا همچنان کوچکترها، منتظرند بابانوئل ، سوار بر کالسکه ی مخصوص خود ، شش گوزن خود را هی کند و از آسمانها وارد شود. بهمین خاطر بعضی بچه ها ، برای آمد و شد او، درب دودکش بخاریهای دیواری اتاق را شب هنگام، باز میگذارند و حتی برای گوزنهای او، در بیرون خانه شیر و خوردنی نیز تهییه میبینند.


سوای محیط داخلی خانه ها، بنا بر توانایی مالی افراد ، محیط خارجی خانه و گاهی محله ها، با انواع چراغ و آدمک های بادکنکی ، نیز آراسته میشود و بعضی محله ها، چنان معروفند که مردم دیگر هم، برای بازدید آن ، خیابانها را پرتردد میکنند و گاهی هم اتاقکی چوبی را خواهی دید که از آدمکهایی سمبلیک (حضرت مریم، بچه ای در قنداقه و...)زمان تولد حضرت مسیح را به تصویر میکشد.


قابل ذکر است که بیشتر کشورهای مسیحی ، و کلیساها، برگزاری جشن تولدّ حضرت مسیح را روز 25 دسامبر میدانند و بعضی ها هم ، روز 5 ژانویه(یازده روز پس از آن). بیشتر ایرانیان را تصوّر براین است که، کریسمس و سال نو، یکی است . در حالیکه سال نوی میلادی، شش روز پس از کریسمس، آغاز خواهد شد.


از نظر ولوله ی خرید و هیجان عیدی دادن و گرفتن ، تقریبا ً همان همهمه ی خرید قبل از عید ایران ، در جریان است. با این تفاوت که اینجا دغدغه ی گرانی، آنچنان وجود ندارد و بهرحال هرکسی، برای دیگر عضو خانواده و یا دوستانش، یک کادویی میخرد.منتها در ایران بیشتر، ازدحام جمعیت است در بازارها و سرخاراندن از شدت گرانی بیش از حدّ و متاسفانه هرسال، بدتر از پارسال.


چیزی که در بازار رفتن آمریکاییها، بسیار به چشم میاید؛ خریدهای از سر تفنن و آماده کردن کادویی، فقط برای هدیه دادن است و بس. البته چه بسا که افرادی با ذوق و دقّت، کادویی مفید تهییه ببیند؛ ولی غالب بیشتر هدیه ها امری است از سر انجام یک رسم و یا تفنن.بهمین خاطر است که در هر خانه ی آمریکایی، مواردی را خواهید یافت که شاید به عمر یک یا دوبار از آن استفاده نشده است و یا تکراری است. مثلا ً در کنسرو بازکنی عمودی، در کنسرو بازکنی افقی، در کنسروبازکنی دستی، در کنسروبازکنی برقی و ....


از مشکلات ما ایرانیان ساکن خارج، همین است که میخواهیم یک چیز بدرد بخور و عمری و شیک و ارزان و ... بخریم و برای همین است که خرید برای هریک از اعضای خانواده و دیگران، کلی وقتمان را میگیرد و خودتان حساب کنید که فقط چند روزمن، برای خرید خانواده ی چهار نفری خودم و سپس خانواده های برادرانم و دوستانم و ... اشغال بوده است.


یکی از خوبیهای نبود تعارفات ایرانی وار در بین آمریکاییها همین است که ارسال یک کارت تبریک هم، کافی است و هرچه باشد؛ می پرند و طرف مقابل را در آغوش میکشند و کلمه ای را از برای نشان دادن هیجان خود بکار میبرند.البته من هرچه فکر کردم نتوانستم معادلی فارسی برای «اووو Ohhhhh» گفتن آنها بیابم و دست شما را میبوسد؟


سرانجام و خدا را شکر، از این فروشگاه، به آن فروشگاه رفتن و خریدهای شب عید ما نیز انجام شد و نشستیم به انتظار که پنجشنبه شب، به دعوت دیوید، جهت تماشای مراسم جشن تولد حضرت مسیح به کلیسای محل برویم.حدود ساعت شش عصر بود که تلفنی از لغو آن خبرمان کردند و عجیب بود دقت پیش بینی وضع هوا. دقیقا ً نیم ساعتی بعد ، باران شروع به بارش کرد و هوا یکدفعه سرد شد و همین سردی ناگهانی، سببی شدکه تمام سطح خیابان ها و ماشینها، بخاطر یخ بستن سریع باران(Freezing Rain) همچون شیشه، باشد و مجبور شویم، با کاردک، یخ شیشه ها را بتراشیم.


با تاکید برادرم، از رانندگی خودداری کردیم و به انتظار فردا(روز کریسمس ) نشستیم تا از تعطیلی سراسری(فدرال) آمریکا استفاده کنیم و سری به بزرگترها بزنیم.هرچند برفی به قطر بیست سانتیمتر، همه جا را پوشانده بود و همچنان میریخت؛کارگران مسئول، تا عصر، چندین بار، با اینکه روزی تعطیل بود؛ تمام خیابانها را روبیدند و بهر حال فرصتی مقدور شد که به آهستگی رانندگی کنیم و راهی خانه ی دیوید بشویم.


صرف عصرانه و شام(جای شما خالی)، و سپس گپ زدن و گفتگو،خاطره ای دیگر شد برای ما و البته به ذهن رسیدن این سوال که: آیا سال دیگر، تقدیر، میطلبد در چنین روزی کجا باشیم؟در آخر هم، باز کردن یکی یکی کادوهای هر شخص بود که چیزی حدود دو یا سه هفته، زیر درخت کاج کریسمس قرار داشت و افراد را به کنجکاوی واداشته بود که : یعنی چی میتونه توش باشه؟؟


بماند که هرچه باشد خانمها، هوای یکدیگر را دارند و هدیه هایشان حسابی سفارشی بود؛ من هم سوای یک پیراهن ورزشی با اسم و آرم تیم فوتبال برزیل (که توسط دختر کریس، از آنجا آورده شده بود) یک شالگردن دست باف هم، نصیب بردم که در این سوز و سرما، سخت به کار میاید.آرزو میکنم که دلهای شما نیز در این سرمای زمستان طبیعت و...، گرم گرم باشد

هیچ نظری موجود نیست: