توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۲۸ آذر ۱۳۸۸

روابط اجتماعی آمریکایی


شاید بارها این حرفهای اشتباه را در مورد آمریکا شنیده باشید:همسایه از همسایه خبر نداره؟ اصلا ً احترامات، سرشون نمیشه؟ خونگرم نیستند و .... بذارید به جرات بگم که در وهله ی اوّل ، واقعا ً همینگونه به نظر میرسد که شنیده اید، امـــّا وقتی کمی دقیق میشوید، در اصل بخاطر عدم دخالت در زندگی دیگران است که چنین به نظر میرسد.

اتفاقا ً نه تنها رعایت احترام به بزرگترها و پیران، یکی از خصوصیات مردم است بلکه، هرجا که افراد مسن، زنان و بچه ها باشد، از جمله در اتوبوس، قطار، پارکینگ ماشین ،رستوران و ... حق تقدّم با آنهاست و صد البته قانون هم این حقوق را درنظر گرفته است. و یابرخلاف تصور ما که فکر میکنیم امریکاییها بی عاطفه هستند, من تا کنون خلاف آن را دیده ام. اگر یک روز شما ناراحت باشید همه از چهره شما این ناراحتی را میخوانند و در مورد آن از شما سوال میکنند. تظاهر و دلسوزی الکی نمیکنند ولی در رفتارشان مشخص است که کاملا شرایط شما را درک کرده و به آن اهمیت میدهند. شاید قربان و صدقه شما نروند ولی اگر شما را مدتی نبینند دلشان برایتان تنگ میشود. اگر شما یک کاری برایشان انجام دهید ده بار تشکر میکنند و اگر کاری انجام دهند که شما ناراحت شوید؛ حتما معذرت خواهی میکنند.

یکی از مواردی که بعد از دو سال تازه دارم متوجه میشوم؛ این است که تا از آمریکایی جماعت چیزی را نخواسته باشید و یا سوالی نکرده باشید؛ بنا بر فرهنگ دخالت نکردن در امور شخصی افراد؛ به خود اجازه نمیدهند که بصورت خود سر در امور شما دخالت کنند. ضمنا ً فراموش نکنید که آنها هم علم وحی ندارند که مشکل شما را کشف کنند و به کمکتان بیایند؛ پس مثل من نگذارید هزاران سختی ؛ شما را از پا درآورد و سپس کمک به طلبید برای نمونه؛ من بخاطر کارم نیاز به طراحی و تهییه ی یک معرفی نامه ایی درباره ی ایران(پرزن تیشنPeresentation)داشتم و بیش از یک هفته با کامپیوتر کلنجار میرفتم و آخر الامر یکی از همکارانم بعد از درخواستم بدادم رسید و همه ی عکسهای موردنظرم را در کمتر از بیست دقیقه کنار هم به صورت «اسلاید شو» تنظیم کرد(امان از بیسواتی)

البته برنامه بخوبی انجام شد و حداقل همه ی آنها هنگام خروج؛ با یاد آوری عبارت «اتاق خواب» به انگلیسیBed roomمیدانستند که « بدرود » همان Farewell است و با من اینگونه خداحافظی کردند. زمانی که دختر کوچکم(فرین؛ اسم دختر حضرت زردشت و به معنی باشکوه و فر) به دنیا آمده بود؛ نه دیگر خبری از خارسو( مادر زن؛) بود و نه حتی دیگر ایرانی و غیر ایرانی دیگری که کمکی داشته باشم. از سرتقدیر خداوندی زد و دست دختر بزرگه(فاطمه؛ خدا رحم کرد که حضرت موسی؛ دختر نداشت؛ وگرنه دختر بعدی ام لابد اسم دختر اون یکی پیامبر خدا بود !!؟) شکست و حالا من باید از سه تن پرستاری میکردم؛خانمم و دخترهایم.

خلاصه ی کلام؛ پس از چند روز دیگه داشتم از پا درمیامدم که دوستان و همکارایم به دادم رسیدند.البته آنها، احوال مارا میدیدند ولی با تصور اینکه خودم از سر احوالات شخصی و یا مذهبی و یا رسوم اجتماعی و ... شاید خوش ندارم که دیگران دخالت کنند ؛ کاری نکردند تا من درخواست کردم. آری، آمدند و چه خوش هم؛ آمدند و یکبار دیگر معنی کلام شیوای حضرت مولانا را به اثبات رساندند که « همدلی از همزبانی خوشتر است» ذکر نکته ای خالی از لطف نیست؛ در اوج زمانیکه «یکی» می شست و دیگری میپخت؛ «کریس» زن «دیوید» به خنده ازم خواست که عکسی از آنها بگیرم و برای اقوامی که به شایعه؛ گفته بودند: نه تنها از این به بعد دولت آمریکا ماهی ششصد دلار به خاطر بچه به ما میدهد !!!؟؟ بلکه تا دو ماه، یک پرستار سر خانه از فرد زائو و بچه مراقبت میکند !!! بفرستم تا ببینند؛نه تنها یک زن پرستار(منظور خودش) یک مرد آشپز ( شوهرش) از طرف دولت میاید و چه خوش است حال حمید.

نکته ی دیگری که قابل ذکر است، نحوه ی برخورد آمریکاییها از کوچک و بزرگ ؛ با نوزاد است.محال است که بچه ای را ببینند و بقول معروف از خود احساس در نکنند. این رفتارشان برای من سخت قابل احترام است؛ که برایشان سفید و سیاه؛ زشت و زیبا؛ دختر و پسر؛ آمریکایی و خارجی و ... هیچ فرقی ندارد و حداقل کاری که میکنند لبخندی است از این گوش تا آن گوش. جالب تر اینکه بیشترشان تمایل به بغل گرفتن و بوسیدن نوزاد(بچه)دارند؛ ولی تا اجازه ی والدین را نگیرند؛ حتی به کالسکه ی او اشاره و یا دست هم نمیزنند.البته از تاثیر سردی و گرمی آب و هوا؛ در شدّت گرم و سرد بودن خون و رفتار افراد، نباید غافل بود.

با یاد آوری فریاد(غار زدن) برادر بزرگترم توی ایران ؛ که تحمّل صدای بازی آرام کودک را نداشت که هیچ ؛ چه برسد به شیون و گریه !؟ نمیتوانم پنهان کنم که سوای فشارهای اقتصادی؛ صی.یا.صی و اجتماعی؛ که حوصله و اعصابی برای مردم نگذاشته؛ این فرهنگ اجتماعی ما(سوای هرگونه علت) است که باید متحوّل و ساخته شود. بسیار شنیده ایم؛ مردمی؛ «بی فرهنگ»؛ هستند؛ امــّّا هیچگاه آیا از خودمان پرسیده ایم :چه کاری برای «فرهنگ سازی » کرده ایم؟؟

۱ نظر:

حنا گفت...

خيلي لذت بردم مرسي