توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۱۸ خرداد ۱۳۸۹

تاثیر کلام منفی



وقتی با دوستان و اقوام داخل ایران صحبت میکنم انگار که واقعاً «غم و غصـّه نزد ایرانیان است و بس».... راستش دلم از شنیدن اوضاع بد اقتصادی و مشکلات مالی آنها حسابی به تنگ میآد و سخت ناراحت همه ی مردم داخل میشم. امــّا آنچه که مهمه اینه که نمیدونم این چه اخلاقی است که به محض رسیدن به من، فقط و فقط از غم و غصـّه هایشان سخن به میان میآورند و جالبتر که بیشترشان آنقدر فراموش کار هستند که هنوز چند کلامی گفته و نگفته، لا به لای کلامشون شروع میکنند به کم کردن روی من!!! و میگند:

نگفتم برات؟ موبایلم رو عوض کردم.... راستش یه کم پول جمع کردیم و پرایدمون رو به سمند تبدیل کردیم.... آخه بدجوری جامون تنگ بود و آپارتمانمون رو دادیم و یه خونه خریدیم.... دیگه چیکار کنم؛ از بس این زنه غـُر زد منم رفتم دماغم رو عمل کردم.... وای که چقدر توی ارمنستان جاتون رو خالی کردیم...... راستش رو بخواهی هرچی با خودم فکر کردم دیدم آخرش آموزش خصوصی شنا خیلی بهتره..... ولی آخرش هیچی کلاسهای یوگا و رقص همراه با اسکیت نمیشه ..... آخرش این خط و این نشون که همین روزها 5 میلیون بیشتر میدم و پیانو ام را با یه مدل بهتر عوض میکنم و.......

هرچی با خودم فکر میکنم که این ریخت و پاشها که نوش جانشان باد یعنی چه و آن نالیدن ها یعنی چه؟ نمیتونم علـّت آن را بیابم. انگــار که این نالیدن ها و بقول ما نجببادی ها «ناس» زدن ها بخشی از فرهنگمان شده است. بد نیست بدانید که مدل نداشتن برای من و دیگرانی که توی خارج زندگی میکنیم یعنی معطل بودن برای حتـّی چند دلار. به حدیکه باید آنقدر کم و زیاد کنیم تا برای مسائل مهم تری هزینه کنیم و ای بسا که خرج و مخارج خونه، اجازه ی داشتن یکی از حیاتی ترین نیازهای زندگی در آمریکا یعنی بیمه را به شما ندهد. البته منظور اصلی ام ذکر آن نبود که از سختی های زندگی در آن ور آبها سخنی گفته باشم که همین عوض شدن طرز فکرمان به زندگی و بجای همیشه دیدن نیمه ی خالی لیوان، قدر دان داشته ها بودن و لذّت آن را بردن بزرگترین درسی است که از خارج نشینی ام یاد گرفته ام و این یعنی آرامش و آرامش را با هیچ چیزی توی دنیا عوض نمیکنم.

منظور اصلی ام یادآوری تاثیر کلام در زندگی انسانهاست. یکی از بزرگان عالم نویسندگی و محقق درباره ی انرژی مثبت و منفی ، هنرمند و نقاش«فلورانس» در کتاب «4 اثر» خود مینویسد: اگر انسانها میدانستند که تاثیر کلام و سخنشان تا ابد در کائنات باقی میماند!!! هرگز لب به سخن باز نمیکردند.آیا آنان که دائم نالیدن را بهتر از هر سخنی دیگر میدانند؛ از تاثیر کلام و سخن و تفکرشان در زندگی شان غافلند؟؟ آیا نمیدانند که این نالیدن ها به حدّی بارش منفی دارد که خواهی و نخواهی کائنات دست به دست هم میدهند و مشکلات مالی و غیر مالی را برایشان ایجاد میکند و بقول قدیمی ها «از هرچه بترسید به سرتون میاد؟»............«واقعاً ریشه ی این تضاد کلام و عمل بیشتر ما ایرانیان در چیست؟؟»

۹ نظر:

مریم گفت...

وضع اقتصادی ایران و فرهنگ مردم رو می دونیم که..به نظر من اونایی که زندگی خارج از ایران رو تجربه می کنند به یک دید دیگه ای از زندگی می رسند. دیدی که با زندگی در ایران بهش نمیشه رسید.که این کم چیزی نیست.
حالا همین آدمها که خونه رو خونه میزارن و هی ماشین عوض می کند و هی می نالند ببین وقتی می خوای بری ایران چقدر از آدم توقع دارند. ما که تقریبا پدرمون دراومد از بس سفارش تحویل گرفتیم که چی ببریم و از بس چیز خریدیم برای سوغاتی. خیلی انگار همه توقع دارند.

Noisiervampire گفت...

سلاااامی پر از انرژی مثبت :)
امیدوارم خوب باشید!
منم بلاخره تعطیل شدم و تابستون اومد!
این پستتون خیلی خوب بود مثه همیشه! من هم باهاش موافقم! راستش من سعی میکنم از آرزوهام به هیچکس نگم چون غیر از موج منفی هیچی نمیدن خودشونو دست کم میگیرن به کسی هم که خودشو دست کم نگیره و آرزوها ی بزرگ داشته باشه میگن "عجب دلش خوشه!"
چه خبر از این روزها کمی هم از اوضای امروزتان بنویسید.(البته یه پیشنهاده همینطوری :).) راستی عکسی که توی پست شعر ایرانی آمریکایی گذاشتید دخترتون هست؟؟ هر کسی هست خیلی خوشگله :)

موفق باشید!

امی گفت...

دوست عزیز، علت این کارهای دو گانه و متناقض اقوام شما کاملاً واضحه : اونا به موقعیت شما حسادت ( بخونید غبطه! ) می برند و برای اینکه در برابر این موفقیت کاری شما و رفتنتون به ابرقدرتمندترین کشور دنیا خودشون رو از تک و تا نندازن می خوان از داشته هاشون ( و بزرگنمایی در اونا ) بگن و این خیلی مایه تأسفه چون اینطوری ضعف خودشون رو در برابر موقعیت شما بیشتر آشکار می کنن در حالیکه اگه برخوردشون مثل سابق باقی می موند وقار و چشم و دل سیری خودشون رو نشون می دادن و البته اگه این رفتارشون قبل ز مهاجرت شما هم وجود داشته که بحثش جداست اما اینکه چرا می نالن هم علتش روشنه برای اینکه شما و اطرافیانشون به خیال اینکه پولدارن ازشون درخواست کمک مالی نکنید !!

RS232 گفت...

حمید خان من یه دوستی (دوست که چه عرض کنم, آشنا)داشتم توی ایران که وضعش خیلی خوب بود و من از معدود کسانی بودم که از حسابش خبر داشتم. حتی زنش هم نمیدونست چقدر پول داره! این دوست من به هر کسی که میرسید مینالید. حتی جلوی زن و بچه همیشه میگفت آخ داریم بدبخت میشیم مگه یک قرون پول در میاد و از این چیزها. من همیشه بهش میگفتم که برای چی اینقدر مینالی؟ یکبار گفت که توی ایران اگه بخوای راحت زندگی کنی فقط باید بنالی. میگی نه؟ همین الآن که رفتیم خونه فقط کافیه بگم خدا را شکر امروز دو زار کاسبی کردم! ببین چه سفارشهای رنگارنگی که دریافت نمی کنم. برای همینه که من هرجا که میرم اول یک فصل شروع میکنم به نالیدن و ذکر مصیبت گفتن که طرف حساب کار دستش بیاد و حالا اگر پولی هم نداد پولی هم از ما نگیره! مثلا وقتی میرفت یه جایی و یارو میگفت آقا عجب ماشینی داری می گفت ای بابا شما که بدبختی ها و بیچارگی های ما رو که نمیبینی . همین روزها باید بفروشمش دوبرابر هم بزارم روش که بدهیام رو بدم! شما کسی رو نمیشناسی پول غرض بده شش ماهه؟!!

امی گفت...

ااا سلام آرش خان ، من از خواننده های دائمی وبلاگ شما هم هستم ! خوشحالم که اینجا می بینمتون.

negahyno گفت...

راستش همیشه برای من هم علامت سوال بوده و مستقیم هم گفتم که شماها که می گین ندارین این همه پول از کجا می ارین که خرج کنین و برین کلی کلاس و سفر و ماشین و خونه عوض می کنین. جواب می دن که ماها داریم صورتمون را با سیلی سرخ می کنیم
راستش را بخواهین الان دروغ گفتن و نالیدن ها هم جزیی از فرهنگ ماست دیگه نباید تعجب کنیم

از دیار نجف آباد گفت...

با سلام و درود بر تمامی عزیزان
___________________________________
«مریم» خانم گرامی
سپاس از حضورتان با آنکه میدانم این روزها سخت مشغولید..... در تایید فرمایش شما: از یک طرف مینالند که ندارند و از طرف دیگر از مد دنیا هم عقب نیستند؛ و همین تفکر اینکه باز چیزی کم دارند؛ سبب شده است نتوانند لذت داشته ها را نیز ببرند....
پیروز باشید
---------------------
«ومپایر» عزیز
با امید به موفقیت شما در همه ی ارکان زندگی...چشم حتماً خواهم نوشت....البته این روزها دوباره داریم به آپارتمان جدید اسباب کشی میکنیم و فکر نمیکنم چیزی قابل ذکر باشد.... بله آن عکس مربوط به دخترم فرین دوساله است.
پیروز باشید
---------------------
«امی» گرامی
با تشکر از حضورتان....به نوعی در تایید سخن شما، آنچه که مرا آزار میدهد این است که این گونه برخوردها دارد یک فرهنگ شایع میشود... و سبب شده که قدر داشته هایمان را نداشته باشیم و همیشه در حسرت نداشته ها بسوزیم...
در مورد تشریف فرمایی آرش عزیز هم بد نیست عرض کنم که ایشان یکی از صمیمی ترین دوستانم است و در امر وبلاگ نویسی ام، از تشویق کنندگان خاص بوده اند و همچنان لطفشان بر گردن من وجود دارد و...
موفقیت روازفزون نصیبتان باد
--------------------
«آرش» عزیز
این دوست شما از من که اصفهونی تر بوده!!! هرچه باشد ما فقط برای غریبه ها مینالیم و دست خشکی نشون میدیم.... اما بعضی ها حتی برای زن و بچه شان هم مینالند که از کاروان ناله کنان عقب نیفتند و...
باز هم از تشریف فرماییتون ممنونم
---------------------
«نگاه نو» ی گرامی
آنچه که باعث تاسف است همین فرهنگ رایج شدن اینگونه برخوردهای دوگانه است.... یاد باد آن روزگاران که همه ی همسایگان در گرد یک تلویزیون سیاه و سفید سریال «مراد برقی» را میدیدند و اگرهم آنچنان وضع مالی خوبی نداشتند.... در عوض آنچنان دلها به هم نزدیک بود که جایی برای دروغ و نالیدن ها وجود نداشت...
ممنون از ابراز نظرتون و پیروز باشید

ghazal گفت...

Hamid jan, man fekr mikonam dar bishtar e mavaagheh iranihaa dorost migan va vaaghean daaran soorateshoon ro baa sili sorkh mikonan. moshkel e omdeh va dar vaagheh faaje'e be nazar e man oonjaast ke "oulaviyathaa" dar zendegi avaz shodeh. yani inke dar iran, taraf 4 maah poole keraayeh khooneh nadaadeh chon "NADAAREH" bad safare kish o shomaal ke hichi, 2 ya 3 taa sattelite dish be ghouli roo poshte boom e khoonasheh. yaa mireh maashin e zire paasho mifroosheh ke damaaghesho amal koneh!!
in be nazare man faaje'h hast, ke to baraa khodnamaayi ya aghab namoondan az baghiyeh yaa ... enghad fariyaat ro be oulaviyathaaye zendegi tarjih bedi. sabz baashi.

از دیار نجف آباد گفت...

غزال خانم
اشاره ی ظریف و دقیقی کردید که بسیاری از افکار و رفتارها به نوعی ریشه در فرهنگمان دارد و سوای چشم و همچشمی، برای مواردی همچون آبرو نرفتن، از دست ندادن وجهه ی اجتماعی شان، آینده نگری نوع روابطشان، زن گرفتن و داماد دار شدنشان و .... سبب میشود که «اولویتها» تغییر میکند.

از ابراز نظرات خوبتان ممنونم...ارادتمند حمید