توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۱۹ آبان ۱۳۸۹

فاتحه ی زردشتی


توی غربت که باشی؛ وقتی خبر بدی میشنوی...یا اینقدر دیر شنیدی که از دیر شنیدن آن خبر ناراحت میشی و یا آنقدر فاصله ها وجود داره که نمیتونی اون موقعی که دوستت به تو نیاز داره، در کنارش باشی و غمخوار او. ماجرا به این برمیگرده که این یکشنبه گذشته بعد از چندماه که خبر درگذشت همسریکی از دوستان زردشتی ام را دیر شنیده بودیم؛ برای عرض تسلیت راهی کنزاس سیتی شدیم. همینقدر عرض کنم که همسرشون بخاطر بارداری و زایمان سه بچه ی سه قلو، کمابیش دچار ناراحتی بودند و هر از چندگاهی برای چک کردن قلبشون راهی بیمارستان میشدند. امـّا اینبار ظاهراً دریچه ی قلبشون به مواد شیمیایی که به رگش تزریق کرده بودند حساسیت نشان داده بود و کار تا آنجا بالا گرفت که حتی به جراحی باز قلب هم کشید و ایشون برنگشت که نگشت.

راستش خیلی ناراحت دوستمون بودیم و راهی شدیم تا به ایشون تسلیت و سرسلامتی بدیم؛ امـّا کار برعکس در اومد و ایشون و بچه هایش با روحیه ی بالایی که از خودشون نشون دادند؛ باعث آرامش قلبی ما شدند. در فرصتی که قرار بود دیگر هموطنان زردشتی جهت تشکیل کلاسهای مذهبی یا بهتره بگم فرهنگی - مکتبی جمع بشند؛ با حضور یکی از«موبَـدان»(روحانی زردشتی) قرار شد که مجلس ختم و یادبودی به عنوان مراسم ماهانه ی پس از درگذشت آن شادروان برگزار بشه و همین نیز انجام شد. همزمانی که ایشون داشتند اوستاخوانی میکردند و من غرق در لذت از نغمه ی فارسی اوستایی بودم؛ به عینه دیدم که در اون هوای نسبتاً گرم و بی تحرّک پاییزی عصر، ناگهان پنجره باز شد و با تکانهایی که پرده میخورد؛ حضور روح آن مرحوم(ه) را حس کردم. در اینجا قصد دارم مختصر اطلاعاتی درباره ی مراسم سنتی فاتحه خوانی زردشتیان برایتان داشته باشم.

منتها قبل از آن ضروری است که یادآوری شود که بیشتر این مراسم در اصل فرهنگ و یک سنتی است محلی و هیچگونه ذکری از چگونگی آن در اوستا نیامده است. مثلاً همانگونه که خاکسپاری مرده در فلات هند باعث آلودگی است و جسد را میسوزانند؛ خاکسپاری در سرمای ایران(پرشیا) نیز باعث میشده جسد همیشه سالم بماند و بهترین راه را گذاشتن در معرض آفتاب و خوراک پرندگان در «دخمه»ها یافته بودند. هرچند که از حدود 40 سال پیش ایرانیان زردشتی داخل ایران نیز بخاطر رعایت بهداشت و قانون، جسد اموات خود را به مثل بقیه ی ایرانیان دفن میکنند. منتها خارج از کشور بنا به سلیقه ی آنها متفاوت است و ممکن است که حتی بسوزانند. بگذریم... اولین مراسم اوستاخوانی یا همان فاتحه در همان روز دفن برگزار میشود. بدین شکل که معمولاً قسمتهایی از آیات اوستا را همزمان شستشوی جسد و سپس بقیه ی آیات را هنگام خاکسپاری تلاوت میکنند.

دومین مراسم روز سوّم و عصر هنگام است و دقیقاً همان روز«سوّم» است که مسلمانان بعضی مناطق ایران آن را نیز برگزار میکنند. از دیگر مراسم مهم طلب آمرزش برای متوفی، برنامه ای است که صبح هنگام روز چهارم پیش از طلوع آفتاب برگزار میشود؛ که بنا به اندیشه ی زردشتی روز «دست شستن از روح» است و باید با اوستا خوانی و خیرات غذای «خدامــُرزی» که ترکیبی است بدون گوشت شامل سیب زمینی، تخم مرغ، سبزی، لوبیا و.... بعنوان چاشت، با دوری کردن از گریه و مـُویه ی بیش از حدّ، دست از روح شخص بشویند؛ تا او به سمت مقصد خود راهی شود. گفتنی است که دیگر مراسمی که برای یادبود و طلب آمرزش برگزار میشود؛ تقریباً به یک شکل برگزار میشود و بیشتر شامل اوستاخوانی است. از جمله:

مراسم دهه، سی روزه، روز سی یکم و سپس هر یکماه یکبار که این دوازده مراسم سالانه به علاوه ی مراسم روز سی یکم بعد از فوت را که جمعاً سیزده تا میشود؛ «روزه» یا «روژه» گویند. گفتنی است که پس از مراسم سالگرد، هرساله به مدّت سی سال هرسالی یکبار نیز مراسم یادبودی برگزار میکنند. البته زردشتیان هم تلاوت 21 بار قسمت «یتا اهو» و 13 بار«اشم و هو» اوستا را بخاطر 21 «نسک اوستا» و نیز 13 مراسم «روژه» به مثل مسلمانان که «یک حمد و بیست و یک سوره» را در جواب شخصی که داد میزنه و میگه: جهت شادی روح همه ی اموات.... الفاتحه مع الصّــلوات...!!! میخوانند.

خب اجازه بدهید که چگونگی سفره آرایی مذهبی و مراسم اوستا خوانی معمولی زردشتیان را خدمت شما توضیحی مختصر بدهم. در بیشتر مراسم مذهبی زردشتی چند چیز پایه ی ثابت آن مراسم است. از جمله سمبل چهار عنصر اصلی که در آفرینش به کار رفته و به عناصر اربعه ی «آب، هوا، خاک وآتش»مشهورند. درکنار این عناصر اربعه، موارد دیگری از جمله وجود سبزه و گل، عکس حضرت زردشت، آیینه، خوراک نذری (خیرات) نیز ممکن است؛ وجود داشته باشد. یکی از مواردی که سعی میکنند حتماً در سرسفره یا میز اوستاخوانی و در روبروی «موبد» وجود داشته باشد تا هنگام اوستاخوانی مورد تبـّرک قرار گیرد؛ وجود میوه های فصل و معمولاً خشک شده است که به «لــُرک» معروف است و شامل آجیل هایی خام(بو نداده) مثل فندق، انجیر، پسته و.... میشود.

گفتنی است که هنگام اوستاخوانی موبد دو یا سه بار پیش آمد که درهنگام تلاوت قسمتی ازاوّستا، بیشتر افراد حاضر انگشت اشاره(سبابه) ی خود را درحالیکه مشت خود را بسته بودند به سمت بالا میگرفتند که به این قسمت « آفرین نامه » گویند و به گونه ای «اجازه گرفتن از خدا» معنی میشود. در ادامه و وقتی که قسمت«ویسپو خواترم/خاترم» یا همان «پس از خدا، اجازه گرفتن از صاحبخانه» جهت انجام مراسم معنی میشود؛ انگشت میانی(بزرگ) دست را در کنار انگشت سبابه به شکل V به سمت بالا میگرفتند و ذکری را میخواندند که چون بیشتر آن به زبان اوستایی بود؛ متاسفانه بنده کمتر چیزی از آن میفهمیدم. در آخر برنامه بود که موبد همزمان اوستاخوانی به ترتیب سه شاخه ی برگ سرو(گاهی هم گــُل) به دست گرفت و ابتدا 4 نقطه ی ذهنی سفره ی حاضر را با دست به نشان احترام گذاشتن و پاک نگهداشتن 4 عنصر اصلی نشان داد و سپس سه دور آن سه شاخه را که به گونه ای سمبل اصول سه گانه ی دین زردشتی است؛ منظور«اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک» چرخاند. با ختم جلسه و به صدای بلند گفتن حاضران که «خدایش بیامرزاد» خوردنی های حاضر را جهت تبرک و مصرف جلوی حاضران تعارف کردند.

اوّل سخن گفتم که چقدر این دوستمان آرامش داشت؛ بحدیکه او باعث آرامش قلبی ما شد. وقتی دلیل آن را پرسیدم؛ اشاره ای زیبا داشت به اندیشه ی حضرت زردشت که اصل را بر روح میدانسته و نه جسد. به گونه ای که معتقدند ارواح پس از مرگ جسد؛ تازه دوران شادباشی و رهایی را تجربه میکنند و بهمین علت است که بازماندگان نباید تا بیش از سه روز گریه و زاری کنند و بدین شکل باعث آزار ارواح باشند. بلکه اگر دوست دارند آنان را شادتر کنند؛ چه بهتر که خیراتی دهند؛ ذکر خیری از آنها داشته باشند و اگر هم شد اوستاخوانی کنند. با خودم اندیشیدم که این اندیشه ی آرامش بخش مذهب نیاکانمان کجا و ناله ی شبانه روزی مردان و زنان پیر ما کجا؟ بخصوص وقتی که سری میجنبانند و با صدایی ترحـّم برانگیز میگویند: ننه.... خدا بدادمون برسه!! عذاب شب اوّل قبر و جواب نکیر و منکر و آتیش جهندم ... رو چیکار کنیم!!!؟؟؟؟

خب بهتره خیلی پا روی دم(دمب) شیر نذارم و با یادآوری یکی از جمله های فارسی اصیل خدمت شما، نوبت رو بدم به شماها و نظرنویسی شما عزیزان. یکی از عبارتهایی که در بین بیشتر هموطنان زردشتی و بخصوص منطقه ی یزد و نایین رایج است عبارت«روز بخیر»است که بصورتهای گوناگون از جمله«روژگــُر-نی یــَک» Rozhgor ni yakو یا «روش کری یک»تلفظ میشود. حالا اگه دیدی واسه تون خیلی سخته بیخیال بشد و مثل من که دارم به شما میگم؛ شما هم بگید«روزگارتان نیک باد».

۱۹ نظر:

John Smith گفت...

استاد گرامی، آنچه در باب آرامش و شکیبایی بر رفتگان فرمودید در تمامی ادیان وجود دارد و علت نیز دقیقا همان است که فرمودید: اعتقاد بر بقای روح. در ایران آنچه می بینیم عرف نادرستی است که مثل تمامی عرفهای دیگر ما از دین بسیار دور افتاده است. این مسائل در باب عزاداری در اسلام را ملاحظه بفرمایید:
سزاوار است انسان در مرگ خویشاوندان، مخصوصا در مرگ فرزند شکیبایی را از دست ندهد و هر وقت وی را یاد می کند "انا لله و انا الیه راجعون" بگوید و برای وی طلب آمرزش کند و قرآن بخواند.
نباید در مرگ کسی صورت خود را بخراشد یا به خود آسیب بزند. اگر صورت خود را بخرشد یا موی خود را بکند باید کفاره قسم بدهد(ده فقیر را غذا دهد یا بپوشاند)
بر گریه بر میت نباید صدای خود را بلند کنند و فریاد بکشند.
و اینها البته در جامعه ما دقیقا برعکس اجرا می شود تا بار دیگر به خودمان یادآوری کنیم که به هیچ دینی (هیچ دینی) پایبند نیستیم.

مریم گفت...

سالها پیش زمانی که مادرم را از دست داده بودم و خیلی بیتاب بودم و شب و روز خیلی سختی رو پشت سر گذاشته بودم یکی از آشنایان زرتشتیمان با حرفهایی خیلی آرام بخش موقع خداحافظی و در گوشم خیلی آرامم کرد. گاهی نیاز داریم به آرام شدن و بقیه نمی دانند. انگار او اینو درک کرد. الان دقیقا یادم نیست چه گفت. تقریبا مضمونش این بود که مادر جاشون خوبه نگران نباش! ولی خیلی خوب و آروم گفت و من عجیب آروم شدم و اون گرما و تسکینش رو هرگز فراموش نمی کنم.

الهام گفت...

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم ،جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملها.به شخصه بسيار ديدم كه شنايان متوفي بيشتراز بقيه آرامندوصبور.انگار روح درگذشته باعث اين آرامش آنهاست.روح موجود پاك از عالم بالاست وحقيقتا با مرگ از قفس تن رها ميگردد.با نظر آقاي اسميت موافقم.ما دين خود را نه درست شناختيم نه عمل كرديم بيشتر به ما ديكته شده تا آموزش داده شود.اگر هم بخواهيم به درستي آنچه را پيامبران مافرموده اند عمل كنيم سرزنش ميشويم.بنا براين مجبوريم مرزي را بين درست و كمي نادرست انتخاب كنيم تا جانب احتياط رعايت شود.براي خانم دوستتان هم طلب مغفرت وجهت بازماندگان طلب آرامش و صبر ميكنم.چرا كه همه اهل جهان اهل زمينند و آفريده حق بنابراين شاديشان شاديم و غمشان باعث ناراحتيم.آرزوي شادي و سلامتي اهل زمين را دارم.اميد كه در پناه لطف خدا باشيم و در اين رفتن كمي تامل كنيم.بگذريم.ببخشيم.عشق بورزيم مثل آفتاب مثل درختان مثل نور سرشارباشيم زيرا معلوم نيست تا ثانيه اي ديگر در كدام دفتر نام ما ثبت ميشود.با تشكر از مطالب خوبتون.

حقی گفت...

سلام

من و حمید رنجبر داریم وبلاگت رو مرور میکنیم

حمید رنجبر میگه داریم وقت خودمونو تلف میکنیم

بریم وبلاگ یه مونث رو بیاریم که چارتا عکس بدرد بخور داشته باشه

آخه عکس حمید قضایی رو باش چکار کنیم

http://hamidhaghi.blogsky.com

مامان زری گفت...

چوب را چون بشکنی گوید تراق
این تراق از چیست ار درد فراق
معمولا وقتی کسی مرحوم میشه ،ناراحتی ما یکی به خاطر اینکه اون شخص رو نمی بینیم و ناراحتیم برای خانوادش که حالا چه کار می کنند.تا یه چند وقت هم جو گیر میشیم خوب رفتار میکنیم و.......هنوز چهلم نشده به شرایط عادت کردیم.
حالا یه چیز باب شوخی. تا حالا فکر کردید وقتی به یکی می گند غم اخرت باشه یعنی چی؟بگذارید برداشت خودم رو بگم. فکرکنم یعنی نفر بعدی تو باشی که بیشتر از این غم نبینی.
هر وقت می شنوم ناخوداگاه خندم میگیره.
خوش و خرم در کنار عزیزانتان باشید وغم نبینید.

ایران نژاد-ساحل گفت...

مطلب زردشتی خیلی جالب بود . یاد نیاکانمان افتادم که هر چه می گفتند بهتر از اونی بود که عرب ها با به یغما بردن همه ی اعتقاداتمان به ما هدیه دادند. نمی دانستم خدا از زمان زردشت تا اسلام اینقدر عملکردش در مورد مردگان تغییر کرده است .!

امی گفت...

استاد ممنونم بابت این مطلبتون ، بازم باید بگم مفید بود. شما اینقدر اطلاعات دارید واقعاً ؟ خوش به حالتون. یاد کتاب هام افتادم و یک دفعه آرزو کردم کاش اینجا بودن و مطالعه می کردم ، خیلی وقته دور افتادم از مطالعه.
امیدوارم خداوند روح خانم دوستتون رو قرین رحمتش کنه و به آرامش ابدی رسیده باشن هرچند شما که به تناسخ اعتقاد دارید لابد به حرف من اعتقاد ندارید و عوضش یقین دارید روحشون بعد از 45 روز برمی گرده و در یک قالب دیگه به زندگی ادامه می ده. به هر حال اونچه که مهمه اینه که خدا کنه زندگی بعدی ایشون پر از آرامش و نور باشه.
زهرا جان ، تعبیرتون از اون جمله برام جالب بود ، راست می گید ها ! بیشتر جمله خنده داریه تا تسکین دهنده !

نگاهی نو گفت...

خدا اون خانوم را رحمت کنه. من هم لحظه مرگ پدرم که برق ها هم رفته بود چیزی دیدم که هرگز جوابی براش پیدا نکردم مثل خیلی از چیزهای دیگه.
من فکر می کنم اون لحظه مرگ باید لحظه پر از شادی باشه. یه حس سبک شدن و پرواز( بخصوص که دیگه هم نخواهی به زمین برگردی آمین

شیرین گفت...

سلام اول تسلیت میگم دوم خیلی جالب بود که آداب و رسوم اونها رو نوشتین. سلامت باشید.

حقی گفت...

سلام

من مراسم اینها بهتر به دلم میشینه

بابا وقتی یکی مرد بزارید بره به کارش برسه

خودتون هم برید به کارتون برسید

والا به خدا

چنگ گفت...

آنجا روم،آنجا روم،بالا بدم،بالا روم
بازم رهان،بازم رهان،کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم،دیدی که ناسوتی شدم؟
دامش ندیدم،ناگهان در وی گرفتار آمدم
سلام حمید جان
ببخشید که خیلی دیر آمدم . بابت مطرح کردن نظر بنده در وبلاگ و جوابهای دوستان بسیار، بسیار از شما و بقیه دوستان متشکرم .
بسیار زیاد استفاده کردم و به قول خودت ذوق در کردم . باز هم از همه دوستان سپاسگزارم ..

زهرا گفت...

سلام استاد
خیلی آموزنده بود. من که لذت بذدم.
من اعتقاد دارم که وقتی عزیزی از دست می ره و تو خونه اون طرف خانواده اش شاد باشن یعنی این که اون موتوفی جاش خوبه و شادِ ولی وقتی هی گریه و زاری کنن اون بدبخت هم ناراحته و به آرامش نمی رسه.
من وقتی مادرم مرد. آرامشی بهم دست داد که خدا می دونه. با این که دلم براش تنگ می شه ولی خوشحالم که راحت شد. وای به حال ما که ماندیم و باید روزگار رو بگذرانیم. من بیشتر نگران زنده ها هستم تا مرده ها.

مهاجر گفت...

استاد حمید عزیز
به خاطر این پست از شما تشکر می کنم. واقعا اطلاعات جالب و مفیدی در مورد این آیین کهن نوشته اید.
روزگار شما و خانواده محترمتان نیک باد.

نرگس گفت...

خیلی جالب بود... من همیشه از مراسم عزاداری بدم می اومده... همیشه دلم میخواد وقتی مردم کسی برام گریه نکنه..تصور اینهمه جیغ و داد و ناله بعد از مرگم وحشتناکه...این طرز فکر هم تصور مردن رو برای آدم ها شیرین میکنه هم ارامش رو برای اونایی که عزیز از دست دادن به همراه داره...من این تفکر رو دوست داشتم...حیف که این اعراب رسما گند زدن به زندگی ما ایرانی ها (با عرض معذرت البته)

shima گفت...

آئین زرتشت ظرافتهای زیادی داره که واقعا باعث شگفتی ادم میشه.تاکید این مذهب به صلح و انسان دوستی در کنار همه مراسم و جشنهای پر از مفهوم و به جا و منطقی اش یه این آئین رو از نظر من بی مانند میکنه.حقیقت اینه که مرگ جز جدائی ناپذیر از چرخه طبیعته و از اون گریزی نیست و بنظر من ناراحتی بازماندگان بیشتر برای خودشونه تا کسی که فوت شده.بازماندگان از ندیدن دوباره اون فرد ناراحت هستن یا از همه بدیهائی که ممکنه در زمان حیات بهش کرده باشن یا کوتاهی و بی توجهی و....باعث عذاب وجدانشون میشه.ولی فکر میکنم همه موقع اظهار نظر بتونیم راحت این چیزا رو بگیم و تقریبا همه هم همین عقاید رو دارن که دیگه غصه برای کسی که در بینمون نیست فایده ای نداره هیچ باعث ازار روحش هم هست ولی خب متاسفانه وقتی مرگی حادث میشه منطق رنگ میبازه و غم رو سر ادم خراب میشه.چقد خوبه در این دنیا افرادی هستن که میتونن با این واقعیت کنار بیان و اونو بی هیچ قیدی بپذیرن.خوش به حالشون

mahsa گفت...

خدا رحمتشون کنه.
من همیشه همینو میگم که ای کاش مردم ما با مساله مرگ یه کم عادی تر برخورد میکردن مرگ عزیزان سخته ولی چه میشه کرد؟چه کاری از دست زنده ها برمیاد جز طلب مغفرت.
به دلایلی مدت یکی دو سال با دوستان زرتشتی دوره مهمونی میرفتم ولی شرایط تغییر کرد و من نتونستم این راه رو ادامه بدم اما تو همون مدت آشنایی زیادی با این آیین پیدا کردم خیلی از مراسم هاشون رو دوست داشتم ولی حیف شد که یه جایی مجبور شدم کات کنم.

masoud گفت...

salam va arze adab khedmate hamid khane aziz
az inke alan be shoma nazdiktaram ehsase khoobi daram, matlabe jalebi bood, merci.samte dehate moderne ma(dallas) oomadi ye sari be ma bezan.
bebakhshid font farsi nadaram.
"gozhgor ni yak"

از دیار نجف آباد گفت...

با ابراز صمیمانه ترین سلام ها و درودها خدمت همه ی شما عزیزان گرامی
===========================================
جان اسمیت گرامی
سخنان شما مثل همیشه مرا به فکر واداشت و جز اینکه اعتراف کنم که حق با شماست؛ چیزی ندارم بگویم. و ای کاش آن روز به خود آمدنمان نزدیک باشد.
------------------------------------------

مریم خانم عزیز و نازنین
از مادر گفتی و کردی کبابم.... آرزو میکنم که روح شادشان در آرامش دوچندان باشند و مطمئنم که چنین است.... خدایش بیامرزاد.
---------------------------------------

الهام خانم گرامی
و اگر آماده باشیم.... فریاد جرس نیز سخت نیست... هرچند هرروز ندای بربندید محملها به آسمان بلند است.
ممنونم از توضیحتان.
---------------------------------------

حقی عزیز
به این همنام خودم و خودت بگو... آخه یه روز دوباره «سد» حمید دور هم جمع میشیم و اونوقت من میدونم با تو چیکار کنم.
در ضمن کی از توی خشن و زمخت خواسته که بیایی اینورا.... برو راه رو تنگ نکن که کار داریم.... همشیره شما بفرمایید تو...امری داشتی؟

سلام بسیار برسانید و خوشحالم که همچنان شما عزیزان رو کنار خود میبینم.
------------------------------------------


حضرت مامان زری سلام الله علیها
یادته که با همین یه بیت شعر... چه آتشی سوزوندی... برو ...دیگه این تراق و فراق ها کار نمیکنه.... آبگوشت رو بذار بار گشنگی مـُردیم.
ایشاالله شما هم خوب و خوش باشید و قدر شوهرتون که از بی نظیرترین های ایرانی است رو بدونید...خب چیه؟ نمیشه توی حرص دادن رکورد داشته باشم؟
-----------------------------------------

ایرانژاد عزیز
بازم خوشحالم که ردپایی از شما دیدم. باور کن اگر یک مطالعه ی عمیقی داشته باشید؛ خواهید دید که تفسیر از خود«خدا» هم در این طول زمان از زمین تا آسمان تغییر کرده.
----------------------------------------

امی خانم گرامی
زمانی که توی ایران درس میدادم؛ از بس از زرتشت و اندیشه ی او برای دانش آموزام میگفتم؛ کم کم شک کرده بودند که شاید زردشتی ام؟ و دروغ چرا...اصلاً هم از این اتهام آنان ناراحت نشدم.
بهرحال این نظر لطف شماست و شاید این شانس من بوده که در بطن ماجراها و حوادث باشم و هم نکته ی تازه یادبگیرم و هم برای شما بنویسم.
----------------------------------------

نگاهی نوی گرامی و محترم
به نظر من همه ی اتفاقات اطراف حامل پیامی برای ما هستند؛ من به این گونه پیامها «خرد زرین» میگویم. و ای بسا که همین منتقل شدگانمان(درگذشتگان/روح اموات) باشد که یادآور آن پیامها هستند.... ولی افسوس که چشم دل(سوّم) بیشتر ماها بسته است.
-----------------------------------------

شیرین خانم
درود متقابل. خوشحالم که دوست داشتید.
--------------------------------------

چنگ گرامی
ممنونم از بابت شعر تفاءل حضرت مولانا... کجایی پسر؟ من از بس منتظرت ماندم و نیامدی؛ اون نوشته رو به امید پاسخ دادن تو رها کردم... ولی دیگه ازش گذشته و بیخیال... این روزها منتظرتم تا از تغییرات وبلاگ برام گزارش بدی... زود بیا.... نری حاجی حاجی مکه؟ دمت گرم

حمید در ادامه ی پاسخ به خوانندگان گرامی گفت...

زهرا خانم
نمیدونی که وقتی خبر انتقال(درگذشت) مادری رو میشنوم؛ چطور بند بند دلم از هم جدا میشه.... آن روزهای سخت زندگی تان را به یاد دارم.... خداوند روح شاد او را آرامش ابدی ببخشاد.... خدایش بیامرزاد.
گفتید از آرامش پذیرش واقعیتها... و قدیمیها میگفتند خاک سرد است... درحالیکه انرژی آرامش دهنده ی همان درگذشتگان است که چنین میکند.
-------------------------------------------

مهاجر جان
قابلی نداشت.... خوشحالم که پسندیدید.
-----------------------------------------

نرگس خانم
خیلی هم خودتون رو تحویل نگیرید.... اگه این شانس من و شماست... کسی تره هم خورد نمیکنه؛ چه برسه جیغ و داد... ولی نه... شما نگران نباشید... دور از جونتون...دور از جونتون... با دلی درست برید که من یکی آسمون رو به زمین میرسونم .... امــّا نه در رفتنتان... بلکه اگه خدای نکرده یه تار مو ازتون کم باشه... آره چی فکر کردی... ؟
خب اینها رو گفتم تا کمی آرامتان کنم و دانسته باشید.... وقتی ظرف وجودی یک فرهنگ پایین آمد؛ هر شبه فرهنگی را به راحتی میپذیرد... اشکال فقط از جهل اعراب نیست... فقر فرهنگی خود را چه باید گفت؟
------------------------------------------

شیما خانم
بهتره صداتون بزنم... خانم مهندس... خانم ریاضی دان...یا خانم تجربه گر همه چیز از نظر علمی.... باور کنید گاهی مواقع دست علم از توجیه بسیار موارد کوتاه میمونه.... امیدوارم که خداوند سلامتی و تندرستی خانواده ی شما را به ابد متصل کند... ولی در عجبم که منی که میگفتم با رفتن مادرم؛ میروم....ماندم و هنوز هم مانده ام.

درسته که بسیاری از این گفتن ها شعارست... ولی در عمل هم بسیاری آزموده اند و واقعیت داشته و دارد.
---------------------------------------

مهسا خانم
بهرحال همان مقدار بهره ای هم که از همصحبتی دیگران برده اید غنیمت است و بسیاری توفیق داشتن اینگونه تجربه ها را نداشته و ندارند.... همه چیز را عشق است.
--------------------------------------------

به به.... مسعود خان گل گلاب
رفیق رسیدی به سلامتی.... خوشامدی... ایشاالله که همه چیز بروفق مراد باشه و هرچه زودتر زندگی ات بیفته روی روال عادی.... ممنونم که سری به ما زدی و لطفاً از احوال خودت با خبرم کن.

منم چشم.... اگه توفیق شد و اومدم اونورا.... بدون شک یه سری به شماها میزنم.....
خدایا بابت این دوستای به این خوبی هم شکر
==========================================
موفق و پیروز و سربلند باشید.... ارادتمند حمید بدرود....آبان 1389