توجه: این وبلاگ در این مکان دیگر به روز آوری نمیشود و به سایت وورد پرس منتقل شده است. دوستان عزیز لطفاً جهت دسترسی به آدرس جدید «ایــــنــــجـــا کلیک کنید». منتظر قدوم شما هستم. ارادتمند حمید

۱۷ آبان ۱۳۸۹

بدرود

ازخدا میخواهم آنچه را شایسته ی توست؛ به تو هدیه بدهد؛ نه آنچه را که آرزو داری؛ زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک اند و شایستگی های تو بسیار



از پیش من برو که دل آزارم
ناپایدار و سست و گــُنه کارم
در کنج سینه، یک دل دیوانه
در کنج دل هزار هوس دارم

قلب تو پاک و دامن من ناپاک
من شاهدم بخلوت بیگانه
تو از شراب بوسه ی من مستی
من سرخوش از شرابم و پیمانه

عشق تو همچو پرتو مهتابست
تابیده بیخبر به لجن زاری
باران رحمتی است که میبارد
برسنگلاخ قلب گنه کاری

من ظلمت و تباهی جاویدم
تو آفتاب روشن امیدی
برجانم، ای فروغ سعادتبخش
دیراست این زمان، که تو تابیدی

دیر آمدی و دامن از کف رفت
دیرآمدی و غرق گنه گشتم
از تندباد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم ....... فروغ فرخزاد
==============================

دگر مرا صدا مکن
مرا زجام باده ام جدا مکن
که جام من به من، جواب میدهد
به من کلید شهر خواب میدهد

درون خوابهای من
تویی و دستهای مهربان
تویی و عهدهای استوار
و هرچه هست؛ عاشقانه پایدار

بخواب نازنین من به خواب ناز
که من تمام شب نخفته ام
تمام شب به جام و جان
جز این سخن نگفته ام
وفا کن ای دل جفا کشیده، باز
ولی وفا به یار بی وفا مکن ..... سیاوش کسرایی

۲۳ نظر:

خال قزی گفت...

اول

خال قزی گفت...

مشکوک میزنید حمید خان
راسشو بگو خاله چه خبره؟
من فروغ فرخ زاد رو دوس دارم
هردوشعر قشنگ بود

خال قزی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
خال قزی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
خال قزی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
خال قزی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
خال قزی گفت...

ببخشید حذفشون کنید
ایکن گل انداختن لپ

الهام گفت...

يك غنچه چو گل نامزدم ساخته بودند
چيدندمراغنچه وآنهم زميان رفت.
به قول خال قزي خيلي مشكوك ميزنيد
مخصوصاعنوان پستتون.هميشه اشعار فروغ
مرا هوايي ميكند وساعت ها كتاب به دست به تفكرواميداردوگاهي بدون اينكه حواسم باشد گونه ام خيس.اين اشعاردارن با من حرف ميزنن.تا حس شما از نوشتنشان چه باشد.اين روزها پست هاتون از عمق يك حسه كه به خواننده منتقل ميشه.خوب يا بد.دست ما رو گرفتيد خوب داريد با خودتون ميبريد .اي ول!حقا كه استاديدآقا حميد.

ghazal گفت...

besyar ashaare zibaayi bood mamnoon

nima گفت...

آقا حميد به خاله ي قزي جواب بدين الان خودشو مي كشه راستم مي گه ها مثل اينكه جرياناتي هست

امی گفت...

استاد من براتون نظر نوشتم اما به جای سند شدن ارور داد. نمی دونم این یکی دیگه سند می شه یا نه اما دوباره می گم که وقتی عنوان پستتون رو دیدم ترسیدم که مبادا قصد ترک وبلاگستان رو دارید ؟ اینقدر ما رو نترسونید ، نکنه واقعاً ایهام داشت و واقعاً قصد رفتن دارید ؟ نکنید استاد ، قلب ما ضعیفه ، طاقت نداریم....
شعرهاتون بسیار زیبا بودن اما ....
استاد خیلی تودارید ، کاش می دونستیم واقعاً توی دل شما چی می گذره ؟

مامان زری گفت...

حمید جان ، اشعار زیبا و دلنشینی انتخاب کرده ای.فکر می کنم تاثیر روز یکشنبه عصر می باشد.پیروز و شادکام باشی.

مامان زری گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
نگاهی نو گفت...

خدا به خیر بگذرونه

ناشناس گفت...

بعلهههههههههههههههههههههههههههههههه

مث كه خبرايي هست و هورمونها كار دست حاجاقا دادن بابا كوتاه بيا ميشه ١٨ تا از باباتم ججلو ميزني تن اونو نلرزونننن

ركسانا

الهام گفت...

سلام شايد چهار مرتبه ديگر اين پست را خواندم.واقعا زير سايه هر حرف هر شعرميتوان چادر زدوزندگي كرد.اما تنهاشعرها و حرفهايي كه از متن دل است.

محمدرضا گفت...

سلام
مشكل زماني پيش مياد كه ما همون رو ميخوايم كه خودمون ميخواهيم و نميدانيم كه چيز ديگري شايد شايسته ماست.

Unknown گفت...

سلام همشهری!!!!

شیما گفت...

من اشعار فروغ رو دوست دارم هرچند در بیشتر اشعارش خیلی با عذاب وجدان ناله کرده حس بدی به ادم میده همش از گناه و پنهان کاری و.....با این جریانات میونه خوبی ندارم .....عجیب شدی اقا معلم

ناشناس گفت...

سلام
آيا كسيكه مهرباني يك جسم زنده را به تومي بخشدجز حس زنده بودن از تو چه مي خواهد.چقدر سكوت كرده اي آزارم ميدهد.ميدانستي؟

نگاهی نو گفت...

خب دیگه دارم نگرانت اتون میشم اگه حقیقتا کاری از من بر می یاد لطفا بگین

از دیار نجف آباد گفت...

با ابراز گرمترین و صمیمانه ترین سلام ها و درود خدمت همه ی عزیزان خواننده
=========================================
خاله قزی عزیز
کجایی دوست گرامی.... رفتی و رفتی و پیدات نشد و اینبار عوضش نظرت رو پنج بار پنج بار ارسال میکنی؟؟ همانطور که فرمودید اضافه هاش رو حذف کردم و خیلی دیگه صورتت رو خجالت نده.

در ضمن تو که دیگه جیک و پیک منو میدونی...«حج کوک» ببخشید کجام مشکوک میزنه... نه بابا !!! خبری نیست و همینطوری این اشعار رو نوشتم... باورکن... د باور کن دیگه! اههه.
---------------------------------------

الهام خانم گرامی
نمیدونم بگم خوشحالم یا ناراحت؟ چرا که ندانستم از اشعار خوشتون اومده یا نه؟ بهرحال قدیم ندیما میگفتند آن سخن کزدل برآید؛ لاجرم بردل نشیند... ولی فکر کنم باید از شاعران اشعار پرسید که چه اسراری رو پشت کلماتشون مدّ نظر داشتند.... ما چیکاره ایم که بخواهیم دست شما رو بگیریم و توی کلوخها سرگردونتون کنیم.

در ضمن اگه باعث نگرانی تون شدم میبخشید... بقول این خارجی ها: خوبم.
---------------------------------------

به به غزال خانم
نه دیگه... اصلاً نمیشه... کو این چاقو... بچه اون مرغ سیاه رو بیار... بدو بدو دم درب رو آب و جارو کن.... غزال خانم شما بفرمایید تو، تا یه چایی بزنید توی رگ... من الان این لامپها رو میزنم و میام.... نباشه نباشه با قدومتون چشممون رو بعد از مدّتها روشن کردید... حالا تا کی میمونید؟
----------------------------------------

نبما جان
شما خودتون رو ناراحت نکنید... این خاله همینطور بیخودی حساسه... وگرنه اگه خبری بشه اولین کسی که سرم رو بیخ تا بیخ میبره همین خودی خودی خاله است. باور کن.
----------------------------------------

امی خانم گرامی
اگه به کسی نمیگی.... و بین خودت میمونه... راستش رو بگم؟؟ از بس این مشکل ارسال نظرات خواننده ها، منو کلافه کرده... دروغ چرا شاید همین روزها رفتم که رفتم.... ولی نگران نباش... اگه این منم... آخرش از یه سوراخی دیگه ای سر و کله ام پیدا میشه... من و سکوت!!!؟ اپتا

ضمناً توی دل من هم مثل بقیه است... یه سری امعا و احشا و یه دوتا کلیه ی سنگ ساز و اگه هنوز سیاه سیاه نشده باشه یه تیکه جیگر و...دیگه... آهان راستی داغی جای قلبم هم هنوز هست... ولی هرچی گشتم پیداش نکردم... شما ازش خبر ندارید؟
----------------------------------------

السلام و علیکم ورحمت الله و برکاته حضرت اجل اکرم... بزرگ خانه... عیال مبارک... مامان زری سلام الله علیه

خانم جان به تازگی قدم رنجه میفرمایید و زیاد اینورا تشریف میاورید... خبریه؟ ضمناً یه پارچه روانشناسی هم فرموده اید... ولی بذار اینجوری بگم که خوب تشیخص دادید... نمیبینی این چند وقت پسر کاکل زری خوبی شدم... راستش دیدم اگه زبونم لال... تو بجای عیال دوستمون...توی نوشته ی بعدی... رفته بودی!!!؟؟؟ وای نگو...نگو... حالا راستش رو بگو از این نیتهای خیر که به این زودیها نداری؟ داری؟

حمید در ادامه ی پاسخگویی به نظرات خوب خوانندگان گفت...

نگاهی نوی بامحبت و مهربان
بی نهایت از همه ی محبتهایتان ممنونم و شرمنده ام که باعث نگرانی آن بزرگوار شدم... باور کنید... البته سعی کنید باور کنید که هیچ هیچ خبری نیست... فکر میکنم این ناشناس هم برای به هیجان انداختن شما دوستان و از سر شوخی اینچنین نوشته اند؟

بهرحال جای امیدواری است که این روزها برعکس شلوغ بازی های متن و نوشته ها که فقط برای خالی نبودن عریضه بوده اند... دنیا و محیط خانه آرام آرام است و هیچ زمان به این خوبی و آرمش نبوده است. و شاید حضور همسر بانو(مامان زری) بهترین نشانه ی آن است.... بازم از محبتتان تشکر میکنم.
----------------------------------------

رکسانا خانم
نترسید.... از قدیم هم میگفتند: از آن نترس که هارت و پورت دارد؛ از آن بترس که سر به تو دارد... شما هم عجب توصیفی فرمودید... بابای بیچاره ی من فقط سه تا عقدی و یه هفت هشت تایی یواشکی بیشتر نداشت... ولی چی میشد؟؟ به به.... هیجده تا!!!
----------------------------------------

محمدرضا جان
هرچی فکر کردم که چی باید جواب نظرنوشته ی شما بنویسم هیچ ندیدم جز سکوت.... نه خودت بگو به این جمله ی کوتاه و قشنگ شما دیگه چیزی باید اضافه کرد؟
---------------------------------------

ســــــــــــلامــــــــون علیک همشهری
ناهید خانم
زحمت کشیدید تشریف آوردید... امیدوارم که از این خونه چی یکی از همشهریات خوشت بیاد... ترا خدا تعارف نکن.
---------------------------------------

شیما خانم
شما دیگه چرا؟؟ آخه کجای این اشعار به من مربوطه... بابا...برید از شاعراشون بپرسید... من!!!؟؟ مش و حج کوک !!! استغفرالله
----------------------------------------

ناشناس گرامی
عجب نوشته ای؟؟؟ کمباری حج و مش+کوک شدند رفقا... فقط همین بود؟؟ جالب بود...باعث هیجان دوستان شد.
در ضمن سردی هوا هم بی تاثیر نیست.
==========================================
آرامش روزافزون نصیب فرد فردتان باد
بدرود........ارادتمند حمید