همانطور که قبلاً گفتم قبل از شروع سرما و پاییز و بیشتردر ماههای اوّلی که مدارس باز میشوند یکی از برنامه هایی که برای ایجاد هیجان و انگیزه ی کافی به دانش آموزان و بخصوص مردم و بهینه سازی اوضاع اقتصادی شهرها در آمریکا برگزار میشود؛ برنامه ای است به نام:«فستیوال» و «پری ید» Parade که معمولا نام تخصصی هر فستیوال بسته به شهرت و یا تولیدات هر منطقه متفاوت است. مثلاً فستیوال هرساله ی محل زندگی من به خاطر وجود فراوان میوه ی سیب به «فستیوال سیب و هنرها» مشهورتر است.
این برنامه به این شکل است که در یک یا دو روز تعطیل آخر هفته با راه اندازی یک بازار حراج و خرید و فروش دقیقاً به شکل «شنبه،یا دوشنبه یا..؟..شنبه بازار»قدیم در ایران، افراد ساکن آن شهر و یا دیگران با پرداخت مختصری به شهرداری، فضایی را در خیابان اصلی شهر کرایه میکند و سپس با برقرار ساختن دم و دستگاه تجارت خود و زدن چادر و سایه بان، اقدام به عرضه و معرفی صنعت و کار خود میکند. از جمله فروش: ساندویچ و نوشابه، صنایع هنری و دستی، سیب و میوه ی تازه ی ، صنایع چوبی و کاردستی، شیشه و چینی، عکس و نقاشی و.... حتـّی بند انداختن صورت خانمها و لاک ناخن و حناگذاری و تتو.
در پایان روز دوّم تجارت کاسبان و تفریح مردم، مهمترین قسمت این برنامه ی دوروزه«رژه» یا «کارناوال» میباشد. به این شکل که مردم تماشاچی در گوشه و کنار مسیر گذر کارناوال راس ساعت تعیین شده می ایستند و مجریان برنامه به روش گذر«هیئت های مذهبی» در ایران دسته دسته و به ترتیب از خیابان میگذرند. گفتنی است که هرگروه در تلاش است که ماشین و یا افراد نمایش دهنده را با دکوری که بیانگر نوع سلیقه یا شغل و یا علاقمندی خود است، تزئین کند.
در مواقعی هم که هیچ راهکاری ندانسته اند؛ یک ماشین روبازی را همراه با دخترکی زیبا رو روانه ی میدان کرده اند.
البته فکر نکنید که همه ی این نسوان لطیف مخدرّه را جوانان تشکیل میدهند. گاهی مواقع دیدن بعضی از پیرزن و پیرمردهای خوشحالی که با تردستی و نمایش خود و یا حتی تکان دادن دست، سهمی در شاد کردن دیگران دارند؛ مرا به این فکر میاندازد که این کجا و رو به قبله خوابیدن و انتظار حضرت عزرائیل کشیدن بزرگترهای ناامید داخل کشورم کجا؟؟ از ذکر مجدد این نکته میگذرم که پخش شیرینی و شکلات امر ثابت گذر هر ماشین و یا گروه است. در اینجا شما را دعوت میکنم به دیدن عکسهایی از افراد و مشاغل شرکت کننده در «رژه ی شهر هگینز ویل» در 15 کیلومتری محل سکونت بنده:
نماینده ی مجلس واشنگتن:
فارغ التحصیلان سالهای قبل دبیرستان
بنگاههای مسکن
کشاورزان و ماشینهای کشاورزی
کلیساها(گفتنی است که «ماهی» و «ماهیگیری» استعاره ای است از خداوند و پیروی مسیح و نیز داستانی از معجزات مسیح که با 3 قطعه ماهی و 2قرص نان جمعیتی چندصد نفره ای را سیرکرد و... برای همین سمبلهای ماهی و قایق و ماهیگیری در کلیساها بسیار رواج دارد و شاید بتوانید یکی از آیات انجیل مقدس را برروی پارچه نوشته شده بخوانید).
بانک ها
گروههای موسیقی مدارس
آمیش ها(کسانی که بخاطر اعتقاد مذهبی خود از تکنولوژی جدید کمتر استفاده میکنند و نوع پوشش و طریقه ی زندگی آنها بیشتر شبیه دویست یا سیصد سال قبل است که هنوز برق اختراع نشده بود و یا ماشین وجود نداشت و... بعداً در این باره بیشتر خواهم نوشت)
پرورش دهندگان اسب
دوستداران ماشینهای قدیمی و عتیقه. البته قصد داشتم از یکی از ماشینهای «شورلت» نیز عکس بگیرم که موفق نشدم و شاید هم بهتر است از «شورلت» هایی که هنوز توی نجفباد ما در حال استفاده است عکس بگیرم و به این آمریکاییها نشان دهم که فکر نکنند خیلی هم این ماشینهایشان عتیقه است.... رفقا میدونید که کدوم نوع ماشینهای شورلت رو میگم؟! همونی که شیخ «ابطالب مصطفایی» هنوز دارد و میرونه!
آنچه که قابل ذکر است: گروه Shriners(نگهبانان معبد/معبدداران) بصورت افتخاری اعضای اصلی برگزار کننده ی این کارناوال هستند که بیشتر به قصد جمع آوری خیریه جهت یک سلسله بیمارستانهای خیریه و رایگان سوانح سوختگی وبیماریهای کودکان در سرتاسر آمریکا و کانادا و مکزیک اقدام به این کار میکنند. بد نیست بدانید که لباس عربی(مانند سندباد) و مخصوصاً کلاه بلند قرمز(شاپوی) منگوله دار و نیز نقش شمشیر کوتاه و تیغه پهن آنها در اصل برمیگردد به هسته ی اولیه آنها که در جنگ جهانی دوّم و از شهر «فز»Fez مراکش که دست به تاسیس این بیمارستانها زدند.امروزه بیشتر این افراد بازنشستگانی هستند که با شرکت افتخاری در نمایشها، دوچرخه و یا موتورسیکلت سواری و ... در واقع با ترویج فرهنگ «شاد باش و آرزوی شادی دیگران کن» بدرفتاری با دیگران و مخصوصاً کودکان را نهی میکنند.
در آخر هم تحویل گرفتن نقاشی های زهرا از قسمت نمایشگاه آثار هنری، درحالیکه در کنار هر اثر برگزیده و برتر، نواری رنگی آویزان شده بود و رنگ هر روبان و تاییدیه ی آن نشان دهنده ی نوع مقام اوّل، دوّم یا سوّم هر اثر بود.
البته بعضی آثار هم علاوه بر هیئت داوران، برنده ی مردم نیز بودند و از جمله همین نقاشی دخترک ایرانی آمریکایی ام که هرچند مادرش ذوق تعداد «روبان»هایی را که جایزه برده بود میکرد؛ او(فرین) از من اصفونی تر از آب دراومده و یک پاکت بزرگ شکلات و شیرینی شادباشهای کاروان بانان را برای طول همه ی سالش اندوخت.
در این بین ماموران آتشنشانی در حالیکه در آن هوای گرم، لباس کار خود را پوشیده بودند؛ کلاه امنیتی خود را که پر از شیرینی بود؛ هی جلوی افراد میگرفتند و به زور تعارف به برداشتن شکلات میکردند. در آخر من هم امیدوارم که این عکسها و مطالب مختصر توضیحی آن، به مثل همان شکلاتها، به کام شما شیرین افتاده باشد.
۱۰ نظر:
به به عجب گزارش مفصل و پر و پیمونی. اطلاعات خوبی دارید استاد و این خیلی خوبه که اونا رو در اختیار ما هم قرار می دید. ما هم اینجا شنبه بازار داریم اما نه اینهمه مفصل.
معلومه روز خوب و شادی رو با اون جشن گذروندید و تبریک می گم بابت مقام آوردن نقاشی های همسرتون. اون نقاشی فرین کوچولو خیلی زیبا و ماهرانه کشیده شده و به حق بهش رتبه دادن.
ممنون بابت اینهمه عکس و معلومه وقت زیادی براشون صرف کردید تا سایزشون رو درست کنید و توی پستتون بذارید. راستی سایزشون چنده ؟
اون فرین بانمکم رو هم از طرف من یک بوس گنده بکنید ، اگه اونجا بودم می دونستم چکارش کنم این بچه رو بس که بامزه است و از همین الان با اون شکلات جمع کردناش اصفهانی بازی درمیاره !
چه باحال بوده این فستیوال اینجاییها که خاک بر سرشون هیچ برنامه ای ندارن فقط تابستون چنتا کارنوال دارن که اونم بیشتر تو لندن برگزار میشه دلم گرفت از این همه عقب موندگیه اینجاییها
آفرین به دخترتون که خیلی هنرمنده به شما هم تبریک میگم
با سلام خدمت استاد گرامی:
پست بسیار جالب و خواندنی بود. چه روش جالبی این می تونه خاطره بسیار خوبی رو برای شروع سال تحصیلی برا بچه ها بوجود بیاره. درایران که مردم فقط عاشوراوتاسوعا حق بیرون اومدن دارن.راستی چند روز پیش تو نجف آباد یک شورلت مشکی قدیمی دیدم بسیار شیک و تمیز ،پشتش هم نوشته بود نازنینی از دیار معین .راستی نقاشی قشنگی بود.خانمتون تونست تابلوهاشو بفروشه؟
ممنونم از کامنتتون هرگز هیچ کامنتی منو انقدر تحت تاثیر قرار نداده بود که کامنت شما...خیلی ممنونم که خاموش نبودید...
خیلی دوست داشتنی بود استاد حمید عزیز! شیرینی پایان بیگاری ما رو هم که دادن میل کردین، دیگه از من شیرینی نخواید ها!
خوشم می آد دخترتون هم ایصفهونی از آب در آمدن!
ای ول...
راستی عکس هاتون هم خیلی عالی بود...
با سلام و ممنون از پاسخ جنابعالي مطمئنا تدريس هر زباني نياز به مهارت داشته و قصد بنده بي ادبي نبود فقط خيلي جالب به نظر مي آمد . جهت اطلاع شما ما اقامت كانادا را گرفته و امسال دومين سالي است كه در لاتاري آمريكا شركت مي كنيم اميدوارم امسال جزئ برندگان باشيم تا بين اين دو كشور يكي را براي زندگي انتخاب كنيم . اميدوارم شما نيز بزودي شهروند آمريكا شده و موفق باشيد
سلام حمید جان .
چطوری؟
چکار میکنی با شاگردهای خنگ و زبون نفهم :D
حمید جان یه پیشنهاد قدیمی دارم .
سعی کن به زبان محاوره ای تر و خودمونی تر بنویسی .
بهتره .
با اجازه.
آقا حميد از لطف شما بابت ارسال ميل بينهايت ممنونم.
اين لينك
http://www.history.army.mil/books/AMH/amh-toc.htm
اطلاعت خوب و مفيدي را داشت و با كمك يكي از دوستان مشغول ترجمه و خواندن آن هستم.
من دير به دير به ميل سر ميزنم (به دليل كند بودن سرعت اينترنت در اينجا) و ببخشيد كه زودتر خدمت نرسيدم.
خوشحالم كه با وبلاگ شما آشنا شدم و اميدوارم در آينده بازم بتونم از راهنمايي هاي شما استفاده كنم.
البته اين قول رو ميدم كه مدام و بيش از حد مزاحم نشم. :)
آرزوي سلامتي و موفقيت شما رو دارم.
موفقيت شما موفقيت همه ي ايراني ها هست.
شما چه بخواهيد يا نخواهيد يكي از نمايندگان ايران در ايالات متحده ي آمريكا هستيد
ملك نصر و كامروا باشيد
پوريا
از طرف من به زهرای عزیز و هنرمند تبریک بگین.نقاشی هاش رو خیلی دوست دارم...فرین اصفهانی، زاده بلاد کفر رو هم ببوسین!!
با سلام و درود خدمت همه ی عزیزان گرامی و نظرنویسان محترم
=============================================
امی خانم گرامی
ممنونم از تشویقهاتون و خوشحالم که پسندیدید.... همانطور که حدس زدید گرفتن عکسها یه طرف، بارگزاری آنها در سایت «4شی یر» یه طرف، تبدیل لینک آن به «اچ تی ام ال» یه طرف و باز بارگزاری در خود «بلاگ اسپات» و سرانجام تحقیق و تهییه ی مطالب توضیحی و خب خدارا شکر سحرخیز بودن و وقت گذاشتن سرکلاس سبب میشه که آن چه از دل برآید؛ لاجرم بردل نشیند... والله از سایزعکسها و این جور چیزها نپرس که سخت بیسواتم و راه رفتن خودم هم یادم میره!!!
والله من که تا حالا نفهمیدم فایده ی اینهمه «روبان» چیه؟ بماند که بالاخره هم کلاس داره و هم چند جمله ای بیشتر در معرفی کارهای هنری خانم میتوان ذکر کرد. با آرزوی داشتن فرزندان شایسته ی خودتان.
----------------------------------------
مهسا خانم نازنین
جای شما خالی است که از شروع فصل خوب هوا و بهار، هر چند روزی یه بهانه ای برای برگزاری جشن خواهیم داشت و نکته ی جالب آن اینکه به نوبت توی شهرهای اطراف برگزار میشه و چون معمولاً روزهای تعطیل برگزار میشه وقت کافی داریم که به بیشتر آنها سر بزنیم و این طوری که شما میگید باید جای شما خارج نشینان کشور پیر استعمار انگلیس را نیز خالی کنیم و چنین میکنیم.
---------------------------------------
شیرین خانم
یه روز دختر بزرگم که تا سال سوّم دبستان را ایران درس خونده بود رو کرد به من و گفت: چی میشد توی ایران هم اینهمه تنوع بود و محصلان رو به درس و مدرسه بیشتر علاقمند میکردند؟؟ و البته من جوابی آنچنان کوبنده ی دهان این نوغربزده نداشتم.
در مورد فروش آثار هنری خانم، هرچند که میتوانند همزمان آثار هنری را برای فروش عرضه کنند؛ خانمم ترجیح میدهد که بیشتر فقط در بخش نمایشگاه و مسابقه شرکت کند تا بیشتر شناخته شود و در این بین هم اگر مشتری خواست؛ بنا برنوع درخواستش اقدام به نقاشی میکند.
----------------------------------------
شقایق خانم
قبل از هرچیز متشکرم که قدم رنجه کردید و به این سراچه نیز سری زدید و لطفاً بازهم تشریف بیاورید.
ممنونم از تشویقهایتان و معتقدم یک وبلاگنویس از سرمهربانی و مهمان نوازیش است که نوشته هاو احساسش را به مشارکت میگذارد و باید سپاسگزاری کرد.... این کمترین کاری است که یک خواننده ی قدردان میتواند انجام دهد و هدف من هم همین بود.
----------------------------------------
آکو جان
شیرینی ما همون نوشته های خوب شماست که امیدوارم استمرار پیدا کند.
خوشحالم که مطلب را پسندیدید. راستی توی نوشته ی جدیدم ذکر خیری از شماست... سربزنید.
----------------------------------------
ناشناس عزیز
امیدوارم که جوابیه ی بنده تعبییر بد و باعث رنجش شما نشده باشد.
من هم دعا میکنم که خداوند همه ی آرزوهایتان را برآورده کند.
---------------------------------------
نوید جان
قبل از هرچیز بذار از خودم ذوق دروکرده و بگم: به به.... از این ورا؟
چشم!! همیشه پیشنهادت را مد نظر داشته ام و تلاش کرده ام... ولی باز بیشتر سعی میکنم.
---------------------------------------
پوریا جان
این سراچه همیشه به روی شما باز است و باعث خوشحالی من است که میزبان شماها باشم.
چرا تعارف و یا مزاحمت... تا آنجایی که به من مربوط است حرفهایم را زده ام و اکنون نوبت شماست که هیچ ترتیب و آدابی مجویید و هرچه میخواهد دل تنگتان بگویید.... راحت باش و گفتنی ها را بگو جانم... میشنویم.
---------------------------------------
شیما خانم
نه دیگه !!! نمیشه هیجان زده نشم و نگم که چه افتخاری که شما با آنهمه مشغولیات شخصی و شغلی.... باز نظر لطفتان را شامل حال ما نموده اید!!!
چشم !!! بزرگی و محبت شما را به اطلاع ایشان میرسانم.
============================================
آرامش دوچندان روح و جسم نصیب فرد فرد شما باد.... موفق و پیروز باشید.
بدرود.......ارادتمند حمید
ارسال یک نظر