هی میگم امان از بیسواتی کامپیوتری و شما میپرسید: مگه چی شده؟ امروز زن و بچه ام به یک مهمانی زنانه!!! دعوت بودند.(میخندی که آمریکا و مجلس زنونه؟ حوصله کن! توضیح میدم) مجبور بودم تا محدوده ی شهر کنزاس سیتی رانندگی کنم و چون نمیارزید برای دوساعت بخوام برم خونه و دوباره برگردم؛ به محض رسوندن آنها راهی خیابان ها شدم تاکه شاید کتابخانه ای پیدا کنم و وقتم را به اینترنت گردی بگذرانم.
نگو که یکشنبه بود و کتابخانه ها بسته بودند. با پیدا کردن یک قهوه خونه ای معروف به نام «استارباکس» Starbucks Coffee وارد آنجا شدم. افراد زیادی با خرید نوشیدنی و کیک و ... گوشه و کنار سالن نشسته بودند و از آنجا که مشتری ها میتونند توی استارباکس ساعتها بنشینند و از اینترنت مجانی استفاده کنند؛ بسیاری هم لپ تاپیهاشون در جلویشان باز و سرگرم کار خود بودند.
من هم ذوق کنان که از دست گرما به مکانی خنک و دلچسب پناه آوردم؛ کامپیوترم را از داخل ماشین آوردم و روشن کردم. حالا هرچی هی زور میزدم به اینترنت وایرلس وصل نمیشد که نمیشد. دست به دامن چندتایی خانم خوشگل مشتری شدم و افاقه نکرد. اینبار دست به دامن فروشنده های خوش تیپ تر از خوشگل استارباکس شدم و یکی بعد از یکی کـلـّی ور رفتند(منظورم به کامپیوتر بود!!!) و باز مشکل حل نشد.
بدبختی هم اینه که نمیتونستم مثل عمه ی پیرم برای هر مشکلی 5 تا صلوات نثار روح «ام البنین» مادر ابوالفضل کنم که شاید قفل کارم باز شود. چرا که آخه لابد باید صلواتها رو به انگلیسی میفرستادم تا کامپیوترم و اونم توی آمریکا حالیش بشه و دلش به رحم بیاد؟؟ بدبختانه من این یه مورد رو هم مثل همه ی اونهایی که بود وهست و خواهد بود بلد نبودم. باید یادم باشد از آقایانی که دائم از خودشون نظریه درمیدند و میگند همه چیز دنیا و حتی شیمی و فیزیک رو هم میشه اسلامی کرد؛ بپرسم صلوات انگلیسی چه جوریه؟
مونده بودم چه کنم؟ توی این گرما هم جایی بهتر از اینجا نمیشد رفت و میدونم که حالا خیلی هاتون توی دلتون میگید خوش به حال من که یه جایی به این باصفایی نشستم و برای خودم حال میکنم. نمیخوام حاشا کنم که در واقع همینطور هم بود. میدونید چرا؟ برای اینکه دارم این مطالب رو به عشق شما مینویسم و چه چیزی میتونه بهتر از این باشه که با شما حرف بزنم و در عوض اون چهره ی خوشگل شما مجبور باشم زل بزنم توی صورت این چشم سبزها !؟ که هم فال است و هم تماشا.
لطفاً یه لحظه یه نفسی جابیارید و اجازه بدهید من برم یه نوشیدنی به نام«اسموتیز» Smoothies که از ترکیب میوه ها است به یکی از این چشم سبزای یونیفرم سبزپوش حسابی زشت!!! سفارش بدهم و دوباره خدمت برسم...... من اومدم.... بفرمایید مخلوط توت فرنگی و شیر و موز!!!... خب برم به سراغ توضیح موضوع مجلس زنونه ی امروز. یکی از گردهمایی های ایرانیان آمریکا؛ مجالس زنونه ای است که خانم ها تشکیل میدهند تا دور هم باشند و با غیبت و چشم و همچشمی و روکم کنی همدیگه، حال و حواسشان را جا بیارند. باور نمیکنید که عین همون ایران هر از چندگاهی مجلس ختم انعام و سفره ی ابالفضل و آش برگ(رشته) خوری و ..... در کار است. ولی مجلس امروزشان در اصل برگزاری یکی از رسمهای خاص آمریکایی بود.
در انگلیسی کلمه ی «شاور» Shower علاوه بر معنی حمام و دوش گرفتن وقتی که با کلمات «عروسی» Wedding Shower و یا «بچه» Baby Shower به کار می رود؛ یه جورایی به معنی «گلریزان» و «شادباش» است. اگر بخواهم اشاره وار توضیح دهم؛ اینگونه است که دوست و آشنا قبل از عروسی و یا بچه دار شدن فرد مورد نظر، در مجلسی گردهم آمده و پیشاپیش کادوهای خود را به او اهدا میکنند. البته اگه اجازه بدهید در این فرصت فقط درباره ی چگونگی مراسم «اهدای کادوی تولـّد نوزاد» بیشتر توضیح دهم.
معمولاً وقتی که ماههای آخر بارداری فرد است؛ یکی از دوستانش پیش قدم شده و پس از هماهنگ کردن با دیگر دوستان و اقوام و حتی الامکان بدون آگاهی مادر آینده، در مکانی گردهم آمده و با دعوت او و بطور غافل گیرانه کادوهای خود را اهدا می کنند. در این راستا فرد هماهنگ کننده بیشترین مسئولیت را دارد تا علاوه بر در اختیار نهادن منزل خود، تعیین نوع خوراکی که هر کدام از افراد باید برای پذیرایی بیاورند؛ ساعت حضور و... باید هماهنگی های لازم را به عمل بیاورد.
البته بسیاری از افراد باردار و مخصوصاً ایرانیان ترجیح میدهند که گلریزان تولد نوزاد با هماهنگی خودشان باشد. چراکه میتوانند هر طور که میلشان میکشد مهمانان را گلچین کند و یا...؟؟ از همه مهمتر اینکه چون خودش میداند که چه چیزهایی برای پس از تولـّد بچه نیاز دارد؛ میتواند به یک یا دو فروشگاه رفته و لیست مایجتاج خود را بصورت کامپیوتری به نام خود ثبت کند و مهمانان با مراجعه به آن فروشگاهها و مشاهده ی لیست اقلام، یکی از آنها را انتخاب کرده و خریداری کند.
در این روش فرد با بدست گرفتن یک دستگاه الکترونیکی شبیه به چراغ قوه به نام «تفنگ اسکن» Scan Gun در فروشگاه میچرخد و هر وسیله ای که نیاز دارد را انتخاب میکند و با گرفتن سنسور چشمی تفنگ اسکن جلوی بار کد هر وسیله، لیست اقلام خود را ثبت میکند و دیگران حتی میتوانند با مراجعه به سایت آن فروشگاه و وارد کردن مشخصات فرد مورد نظر ویژگی ها ی لیست او را از جمله نام وسایل، قیمت، رنگ و نمونه عکس آنها را ببینند و از پیش تصمیم بگیرند که تا چه حدّ خرج کنند. البته اگه اصفونی تر از من درکار نباشد و زودتر از همه، وسایل ارزان قیمت تر را نخریده باشد؟
خب بهتره تا شرّی به پا نشده، من پاشم برم. آخه از بس از این خانم میز کناری سوال کردم یا به در و دیوار استارباکس نگاه کردم تا اسپل انگلیسی کلمات رو صحیح بنویسم؛ امر حسابی براش مشتبه شده و از اون دور دورا داره انگشتهای دست منو زیر چشمی دید میزنه تا بفهمه حلقه ای به گردنم هست یا نه؟ دیگه نمیدونه که توی مملکت ما تا چهارتا بطور رسمی جا داره و غیر رسمی آن هم که الی ماشاءالله... ما ایرانیم و این حرفها نیست. اصلاً قراره که تولید مثل بیشتر کنیم تا آقا مهر.ورز بچه ای یک مـــــــــیــــــــــــلــــــیـــــــون کمک خرجی بزرگ کردنش بهمون بده !!! چی خیال کرده؟
نگو که یکشنبه بود و کتابخانه ها بسته بودند. با پیدا کردن یک قهوه خونه ای معروف به نام «استارباکس» Starbucks Coffee وارد آنجا شدم. افراد زیادی با خرید نوشیدنی و کیک و ... گوشه و کنار سالن نشسته بودند و از آنجا که مشتری ها میتونند توی استارباکس ساعتها بنشینند و از اینترنت مجانی استفاده کنند؛ بسیاری هم لپ تاپیهاشون در جلویشان باز و سرگرم کار خود بودند.
من هم ذوق کنان که از دست گرما به مکانی خنک و دلچسب پناه آوردم؛ کامپیوترم را از داخل ماشین آوردم و روشن کردم. حالا هرچی هی زور میزدم به اینترنت وایرلس وصل نمیشد که نمیشد. دست به دامن چندتایی خانم خوشگل مشتری شدم و افاقه نکرد. اینبار دست به دامن فروشنده های خوش تیپ تر از خوشگل استارباکس شدم و یکی بعد از یکی کـلـّی ور رفتند(منظورم به کامپیوتر بود!!!) و باز مشکل حل نشد.
بدبختی هم اینه که نمیتونستم مثل عمه ی پیرم برای هر مشکلی 5 تا صلوات نثار روح «ام البنین» مادر ابوالفضل کنم که شاید قفل کارم باز شود. چرا که آخه لابد باید صلواتها رو به انگلیسی میفرستادم تا کامپیوترم و اونم توی آمریکا حالیش بشه و دلش به رحم بیاد؟؟ بدبختانه من این یه مورد رو هم مثل همه ی اونهایی که بود وهست و خواهد بود بلد نبودم. باید یادم باشد از آقایانی که دائم از خودشون نظریه درمیدند و میگند همه چیز دنیا و حتی شیمی و فیزیک رو هم میشه اسلامی کرد؛ بپرسم صلوات انگلیسی چه جوریه؟
مونده بودم چه کنم؟ توی این گرما هم جایی بهتر از اینجا نمیشد رفت و میدونم که حالا خیلی هاتون توی دلتون میگید خوش به حال من که یه جایی به این باصفایی نشستم و برای خودم حال میکنم. نمیخوام حاشا کنم که در واقع همینطور هم بود. میدونید چرا؟ برای اینکه دارم این مطالب رو به عشق شما مینویسم و چه چیزی میتونه بهتر از این باشه که با شما حرف بزنم و در عوض اون چهره ی خوشگل شما مجبور باشم زل بزنم توی صورت این چشم سبزها !؟ که هم فال است و هم تماشا.
لطفاً یه لحظه یه نفسی جابیارید و اجازه بدهید من برم یه نوشیدنی به نام«اسموتیز» Smoothies که از ترکیب میوه ها است به یکی از این چشم سبزای یونیفرم سبزپوش حسابی زشت!!! سفارش بدهم و دوباره خدمت برسم...... من اومدم.... بفرمایید مخلوط توت فرنگی و شیر و موز!!!... خب برم به سراغ توضیح موضوع مجلس زنونه ی امروز. یکی از گردهمایی های ایرانیان آمریکا؛ مجالس زنونه ای است که خانم ها تشکیل میدهند تا دور هم باشند و با غیبت و چشم و همچشمی و روکم کنی همدیگه، حال و حواسشان را جا بیارند. باور نمیکنید که عین همون ایران هر از چندگاهی مجلس ختم انعام و سفره ی ابالفضل و آش برگ(رشته) خوری و ..... در کار است. ولی مجلس امروزشان در اصل برگزاری یکی از رسمهای خاص آمریکایی بود.
در انگلیسی کلمه ی «شاور» Shower علاوه بر معنی حمام و دوش گرفتن وقتی که با کلمات «عروسی» Wedding Shower و یا «بچه» Baby Shower به کار می رود؛ یه جورایی به معنی «گلریزان» و «شادباش» است. اگر بخواهم اشاره وار توضیح دهم؛ اینگونه است که دوست و آشنا قبل از عروسی و یا بچه دار شدن فرد مورد نظر، در مجلسی گردهم آمده و پیشاپیش کادوهای خود را به او اهدا میکنند. البته اگه اجازه بدهید در این فرصت فقط درباره ی چگونگی مراسم «اهدای کادوی تولـّد نوزاد» بیشتر توضیح دهم.
معمولاً وقتی که ماههای آخر بارداری فرد است؛ یکی از دوستانش پیش قدم شده و پس از هماهنگ کردن با دیگر دوستان و اقوام و حتی الامکان بدون آگاهی مادر آینده، در مکانی گردهم آمده و با دعوت او و بطور غافل گیرانه کادوهای خود را اهدا می کنند. در این راستا فرد هماهنگ کننده بیشترین مسئولیت را دارد تا علاوه بر در اختیار نهادن منزل خود، تعیین نوع خوراکی که هر کدام از افراد باید برای پذیرایی بیاورند؛ ساعت حضور و... باید هماهنگی های لازم را به عمل بیاورد.
البته بسیاری از افراد باردار و مخصوصاً ایرانیان ترجیح میدهند که گلریزان تولد نوزاد با هماهنگی خودشان باشد. چراکه میتوانند هر طور که میلشان میکشد مهمانان را گلچین کند و یا...؟؟ از همه مهمتر اینکه چون خودش میداند که چه چیزهایی برای پس از تولـّد بچه نیاز دارد؛ میتواند به یک یا دو فروشگاه رفته و لیست مایجتاج خود را بصورت کامپیوتری به نام خود ثبت کند و مهمانان با مراجعه به آن فروشگاهها و مشاهده ی لیست اقلام، یکی از آنها را انتخاب کرده و خریداری کند.
در این روش فرد با بدست گرفتن یک دستگاه الکترونیکی شبیه به چراغ قوه به نام «تفنگ اسکن» Scan Gun در فروشگاه میچرخد و هر وسیله ای که نیاز دارد را انتخاب میکند و با گرفتن سنسور چشمی تفنگ اسکن جلوی بار کد هر وسیله، لیست اقلام خود را ثبت میکند و دیگران حتی میتوانند با مراجعه به سایت آن فروشگاه و وارد کردن مشخصات فرد مورد نظر ویژگی ها ی لیست او را از جمله نام وسایل، قیمت، رنگ و نمونه عکس آنها را ببینند و از پیش تصمیم بگیرند که تا چه حدّ خرج کنند. البته اگه اصفونی تر از من درکار نباشد و زودتر از همه، وسایل ارزان قیمت تر را نخریده باشد؟
خب بهتره تا شرّی به پا نشده، من پاشم برم. آخه از بس از این خانم میز کناری سوال کردم یا به در و دیوار استارباکس نگاه کردم تا اسپل انگلیسی کلمات رو صحیح بنویسم؛ امر حسابی براش مشتبه شده و از اون دور دورا داره انگشتهای دست منو زیر چشمی دید میزنه تا بفهمه حلقه ای به گردنم هست یا نه؟ دیگه نمیدونه که توی مملکت ما تا چهارتا بطور رسمی جا داره و غیر رسمی آن هم که الی ماشاءالله... ما ایرانیم و این حرفها نیست. اصلاً قراره که تولید مثل بیشتر کنیم تا آقا مهر.ورز بچه ای یک مـــــــــیــــــــــــلــــــیـــــــون کمک خرجی بزرگ کردنش بهمون بده !!! چی خیال کرده؟
۱۷ نظر:
سلام حمید جان. اینجا استارباکس هایش خسیس هستند و باید برای اینترنت دو دلار پول بدیم تا عضو بشویم.
دیگر اینکه من با خواندن نوشته شما هوس آش رشته کردم! حالا چکار کنم؟
منم استارباكس ميخوام:( و از اونها كه آرش گفت آره آش رشته :)
خيلي باحال بود مرسي
باسلام ببخشید یک سوال داشتم استفاده ازاینترنت اونجا کلا چه جوریه؟
ای بابا آمریکا و مجلس زنونه اونم از نوع غیبت و .... !!
چه خوب که اونجا حتی توی کافی شاپ هم می شه اینترنت داشت و به کارهای شخصی رسید. چه وقت هایی که اینجا و در ایران از ما هدر نشده در مکان های عمومی که می شد ازش استفاده بهینه کرد ، هیییییییی .......
سلام.مطلبتون خیلی جالب بود.
سلام
خیلی اصفهونی بودن رو با حال توصیف کردین!! اول بره چیزای ارزون بخره،
دوم اینکه:
مدرن کردن مجلس با تفنگ اسکن، اما چیزی از محتواش تغییر ندادین،
سوم اینکه :
من حس می کنم یه قشر خاصی از ایرانی ها ی اونجا ، چون زد و تونستن برن، همون فرهنگ رو با خودشون بردن و پیاده می کنن، اما مثلا وقتی مهاجرا رو متخصیصن یا دانشجوها تشکیل می دن دیگه از این خاله زنک بازی ها نیست، درست حس می کنم؟
...
آها! راستی! سربلندی و پیروزی شما آرزوی ماست :-d
با سلام و درود خدمت همه ی شما عزیزان گرامی
______________________________________
آرش جان
برای مشکل هوس آرش رشته کردن سه راه پشنهاد میکنم:
1- بگرد ببین اون دور و برها توی رستورانهای ایرانی، عربی، هندی گیرت میاد!؟ نوش جان کن.
2-بی خیال شو و بذار وقتی مامانت اومد.
3- خودم و عیال بیام برات بپزیم و یه ماهی دور هم باشیم... فکر کنم مورد سوّم برات کم هزینه تر باشه!!! نه؟
--------------------------
حنا خانم
شما که هتوز ایرانید و هم اینکه خانمید و دستی بر پخت و پز دارید... حالا اگه هوس قهوه های استارباکس رو داشته باشید؛ یه حرفی. ولی آخه آش رشته نیز!!؟؟
--------------------------
شیرین خانم گرامی
در جا تا جای مطالبم اشاراتی درباره ی این موضوع داشته ام... الان هم درست نمیدانم منظورتان از «استفاده از اینترنت» چیه تا بیشتر توضیح دهم.
آیا منظورتون سرعت، کیفیت، درصد افراد استفاده کننده، مبلغ، ممنوعیت و فیلترینگ، راههای ارائه و.... است؟ لطف کنید دقیقتر بپرسید در خدمت هستم.
--------------------------
امی خانم
جالبه بدونید من فقط جهت اطلاع رسانی و اطلاعات بیشتر این مطالب را خدمتتان نوشتم و مینویسم..... اگه قرار باشه شما هی مقایسه کنید و حرص بخورید که نمیشه!!؟؟
میدونم که شایستگی های ایرانیها بسیار بسیار بیشتر از اینی است که امروزه میبینیم... ولی اگر دقت کنی بازم به خودمون که توی پاکستان و افغانستان و بعضی کشورهای آفریقایی نیستیم.... بهرحال در این وانفسای سختی های زندگی این روزها...بخند تا دنیا به روی شما بخندد...آرزومند شادی شما
--------------------------
هنرمند خوب و نازنین...آقا نیما
برای من بسی افتخار است که موسیقیدانی چون شما افتخار میدهند و وقت شریفشان را به خواندن دستنوشته های این حقیر اختصاص میدهند.
امیدوارم که از وقتتان لذت برده باشید...بازهم تشریف بیاورید.
--------------------------
اکوی گرامی
یک: خوشت اومد که چطور اصفونی بودنم رو توصیف کرده بودم...ولی نگران نباش اگه گلریزان تولد فرزند شما شد؛ حسابی میریزم توی آب ... چراکه اگه یه مدرکی به دست شما اهل قلم بیفتد؛ میزنید توی اینترنت و آبرومون رو میبرید(شوخی بود)
دو: منظورتون رو درست نفهمیدم...شاید هم شما منظور مرا درست نفهمیدید...این به اون در= مساوی
سه:اشاره ی شما بسیار بسیار درست است...ولی یادت نره که ذات ایرانیمون رو که دیگه از دست نمیدیم...باید بین قشر دانشجویی ایرانیان کانادا باشید تا ببینید که بسیاری از همون رفتارها رو از قشر تحصیلکرده میبینید و باز همان خاله زنکی و عمو مردکی بازی ها...بهرحال نگران نباش که خوب میشه.
سرسلامتی و فیرزی شما آرزوی قلبی من است.
______________________________________
آرزوی سلامت و آرامش روح و روان شما را دارم... پیروز باشید و بدرود
ارادتمند همیشگی .......حمید
ممنونم از لطفتون آقا حمید
من یه بار اول دبیرستان یه هفته اصفهان بودم، شاهین شهر (اگه اشتباه نکنم)می موندیم، یه بارم بعد دفاع 3 روز رفتم شیراز و دو روز اصفهان، که نجف آباد خونه دوستم می موندم، خیلی اون دو روز خوش گذشت، از باغ پرندگان و اون قلعه بالای اون کوهه تا ... حالا با خوندن نوشته های شما و اصطلاحات نجف آبادی تون کلی می رم تو اون حال و هوا...
بند دو رو گفتم که استفاده از ابزار مدرنی مثل scan gun برای رسوماتی که یه جورایی یه چیزیش می شه...! مفهوم بود؟ یعنی با اون تفنگه می رن کالا رو رزرو می کنن، بعد شما آنلاین می رین می خرینش! خوب خیلی مدرنه! ولی محتواش یه کمی یه جوریـــــه...!
بحث اون دانشجوهای ایرانی کانادایی هم ظاهرا درست می گین، هرچند که ندیدم ولی از یکی از نزدیکان که اونجاس یه چیزایی شنیدم!
سرفراز شما!
آرزوی ماست
حمیدآقا وقتی شما و آرش یا هر کس دیگه ای از نکات مثبت اونجاها می گید من حرص نمی خورم حداقل ظرف یک سال گذشته که با همسرم شروع کردیم به انجام کارهامون برای مهاجرت.
الانم خوشبختانه تا دو هفته دیگه از ایران می رم و دیگه اینجا نیستم که دائم حس کنم این چه وضعیه اینا برای ما درست کردن ؟ و استحقاق ما بیشتر از این چیزا بوده و .... من که می رم و دارم یک زندگی جدید رو در یک کشور پیشرفته و درست و حسابی شروع می کنم ، همین بهم خیلی آرامش می ده (البته خودم رو برای سختی های زندگی در غرب هم آماده کردم چون می دونم هرجا مشکلات خاص خودش رو داره و اونجا هم مدینه فاضله نیست اما مشکلاتش به زیادی و بزرگی مشکلات ایران نیست، حداقلش اینه که مثل الان احساس خفگی نمی کنم از این فضای امنیتی). این مطالب شما و دیگران هم فقط منو به رفتن مطمئن می کنه و اینکه اگه برم هیچی برای از دست دادن ندارم و تنها ناراحتی ای که خواهم داشت دوری از خانواده نازنینمه که بسیار اذیتم خواهد کرد.
بنابراین ، این روزها که توی این بل بشوی وضعیت بلیط و تحریم ایران ایر و ... با سختی زیاد تونستم بلیطم رو از یک هواپیمایی خارجی با قیمت بسیار بیشتر از ایران ایر بگیرم و حالا که کار ویزا و بلیطم درست شده ، این روزها بیشتر از هر زمان دیگه ای دارم می خندم و خوشحالم که تلاش هامون عاقبت نتیجه داد.
اکو جان
خوشحالم که همشهریانم باعث شده اند شما خاطرات خوشی در ذهنتان داشته باشید و خوشحالترم که با دستنوشته های من آن خوبی ها برایتان زنده میشود.
در مورد موضوع «تفنگ اسکن» من دقیقاً اسم آن را نمیدانم و با پرسش از همون خانم میز کناری و کلی فکر و من من کردن یه چیزی از خودمون ساختیم... در کل در آمریکا بسیاری لغات آن مفاهیمی که در ایران وجود دارد را تداعی نمیکند... همانگونه که شاید کلمه ی «جامباکو» یا همان چماق آقا برادر... در اینجا اهرم شوت کننده ی توپ بیسبال را تداعی میکند.
موفقیت روزافزون شامل حالتان باد.
----------------------------------
امی خانم
قبل از هرچیز فرصت پیش آمده جهت پیشرفت و تجربه ی زندگی تازه تان را در معنای واقعی زندگی تا زنده مانی تبریک عرض میکنم.
مطمئنم که آماده و مطمئن در این راه گام برمیدارید. با اینحال بازهم آماده تر باشید تا سختی های اوّل مهاجرت شما را شکننده و ناامید نکند و با گذران این ایامی که بسیار هم طبیعی جلوه میکند؛ فرصت دیدن روزهای خوب آینده را داشته باشید و لااقل دیگه عکسهای وبلاگ را بدون فیلتر ببینید... برای موفقیتتان دعا میکنم و چنانچه کاری از دست من برمیاید؟ خوشحال میشوم در خدمتتان باشم. در ضمن هرچند دوری از خانواده برای هر دو طرف سخت است... ولی آنان نیز به امید پیشرفت روزافزون شما طاقت میآورند... با اینحال دلتنگی های شما را نیز با عشق خریداریم.
آرامش روزافزون نصیبتان باد.
ممنونم از لطفتون. همونطور که گفتم اونجا هم مشکلاتی وجود خواهد داشت که از مشکل زبان گرفته تا فرهنگ متفاوت تا برخوردهای مختلف و احساس غربت و بدون دوست و همزبان بودن و .... که همه اونا معمولاً مهاجران رو در ماه های اول ورودشون افسرده می کنه اما می دونم که خیلی به توانایی آدم ها بستگی داره که چطور و با چه کیفیتی بتونن خودشون رو هر چه زودتر با زندگی و محیط جدید وفق بدن ، امیدوارم منم توانایی کنار اومدن با این مشکلات رو داشته باشم.
اما به نظرم یکی از بزرگترین دلگرمی های من در غربت ، می تونه همین اینترنت و شما دوستان مجازیم باشه که با مهربونی هاتون ، غم غربت رو برام کاهش می دید.
راستش یکی از مهربون ترین دوستان مجازی من شما و یک خانم خیلی دوست داشتنی از دانمارک هستید که به خاطر محبت و ادب فوق العاده شما دو نفر هر روز به وبلاگتون سر می زنم و همیشه هم کامنت می ذارم ، البته دوستان مجازی دیگه هم هستند که دلم بهشون گرمه و مایه خوشحالی منند.
راستی اون قسمت دیدن عکس های وبلاگتون بدون فیلتر هم باعث خنده من شد چون اونو به عنوان یکی از مزایای مهاجرت ذکر کردید! که البته برای من واقعاً جنبه جدی هم داره چون احساس نمی کنم با فیلتر کردن همه چیز از اینترنت گرفته تا لباس پوشیدن دل بخواه و آزاد حرف زدن و ... دارن منو خفه می کنن.
منم برای شما آرزوی موفقیت دارم.
حمید آقا چرا هیچکس پاراگراف آخر را جدی نگرفت؟!:D ;(
Dear Hamid
The internet in starbucksis just T Mobil
so you should have acount with T mobil
so any how any time you come to california more than welcome stop by in my house
shamy Naderi
santa cruz California
با سلام و درود بر دوستان عزیز
========================================
آقا سپهر گرامی
خوشم اومد که چشمات خوب تیزه !!! آخه اگه این شانس منه؛ هیشکی توجهی نمیکنه!!
هی به عیال میگم: بابا بذار برات یه کمک حال بیارم و هردوتاییتون همنفس و همکلام هم باشید!! ولی زیر بار نمیره.
آخه میدونه که خودش تنهایی واسه ی کشتن من شوهر کافیه !!! آخ !!! وای!!! نزن بابا !!! شوخی کردم!!!
ببخشید من تا بیشتر از این دمپایی نوش جان نکردم... فرار کنم.
------------------------------------
جناب «شامی نادری» گرامی و عزیز
قبل از هرچیز خیرمقدم گرم مرا بپذیرید... از تمام محبـّت و دل دریاییتان کمال تشکر دارم. بخاطر داشتن چنین همزبانان همدل به خود افتخار میکنم و بازهم از مهمان نوازیتان تشکر میکنم.
گفتنی است که در این استارباکسی که من رفتم از خط «A.T.&.T» استفاده میکردند و مشکل از کامپیوتر من بود... چون پس از یکبار « Reset» کردن وصل شد و توانستم از اینترنت رایگان آن استفاده کنم و فقط باید شرایط استفاده از آن را با تیک گذاشتن در محل مخصوص میپذیرفتم.
لطفاً بازهم قدم رنجه کنید که باعث سرفرازی من است.
=========================================
پیروز و سرفراز باشید...بدرود...ارادتمند حمید
درود بردوست یکدل
دارم تلافی اون کامنت هایی که درست عمل نکرده بودند و بودم را درمیارم
اینجا هم عکسها باز نمیشن!!!!
http://hamidhaghi.blogsky.com
حقی جان
شما لطف دارید.... عکسها بیشتر تزیینی است وگرنه آنها را جهت فیل+تر نشدن در داخل ایران دوباره و با روشی دیگر بارگذاری میکردم.
پیروز باشید وبدرود...ارادتمند حمید
ارسال یک نظر