**** قبل نوشت:نکته ی 1: در مطلب قبلی جمعیت آمریکا را حدود 230 میلیون بیشتر از جمعیت ایران ذکر کرده ام که با اضافه کردن 70 میلیون جمعیت ایران میتوان حدود تخمینی 309 میلیون نفری جمعیت آمریکا را بدست آورد....نکته ی 2: در این دو نوشته(عروسی در آمریکا) سعی کرده ام بخاطر روند داستانی بهتر با بعضی افراد از جمله جماعت خانم ها و دیگران شوخی کنم؛ بدینوسیله چنانچه که باعث رنجش هر شخص حقیقی یا حقوقی شده ام؛ پوزش میطلبم. غرض خاصی نبوده جز روان تر شدن نوشته که ظاهراً به این هدف هم دست نیافتم. نکته ی 3: در این نوشته به هردو شیوه ی قبل و جدید عکسها را در بلاگر نیز اضافه کرده ام و به احتمال بسیار عکسهای بین متن دیده نشوند و باید به انتهای نوشته مراجعه فرمایید. امـّا ادامه ی داستان....
پس از خوانده شدن خطبه ی عقد و دست در دست رفتن داماد و بقیه ی افراد به سالن طبقه ی بالا راهی آنجا شدم. در مبداء وردی سالن کارتهای کوچیکی به قطع کارتهای ویزیت روی میزی گذاشته شده بود که نام یک به یک مهمانان و شماره ی میز هرکدام از آنها مشخص بود و باید با برداشتن آن کارت و پیدا کردن میز مورد نظر آنجا مینشستیم. در کنار آن میز، تابلوقابی کوچک قرار داشت که عکسهای خاطره انگیز و جالب عروس و داماد از نوزادی تا زمان اکنون از جمله: دوران تحصیل، فارغ التحصیلی، نامزدی و ... به نمایش گذاشته شده بود. آن طرف تر میزی قرار داشت که دو تا کیک برروی آن قرار داده بودند. یکی از آنها کیک سه طبقه ای مخصوص جشن عروسی بود که هر طبقه اش طعمی متفاوت داشت. امروزه رسم است کوچکت ترین طبقه ی کیک(بالاترین آن) را بسته بندی و در فریزر به یادبود نگه میدارند تا در اولین سالگرد ازدواج با برگزای جشنی کوچک مصرف کنند. دومـّین کیک با طعم موز، بنا به سلیقه و پیشنهاد و افتخار داماد تهیـّه شده بود و پس از شام بلعیده شد.
از توصیف ریز دکور آرایی میزهای مهمانان میگذرم و از نکات مهم آن: قاشق و چنگال در دوطرف دستمال پارچه ای سفره با چیدمان خاص مجلسهای تشریفاتی بوسیله ی دو گونه چنگال(جهت غذا و کیک)، کارد غذا خوری و... برای هرنفر(صندلی) در کنار لیوان آب یخ قرار داشت.(عکس شماره ی یک) با ترفندی که موسسه ی فیلمبرداری اندیشیده بود عکسی از عروس و داماد برروی کارتهایی که پشت آن تبلیغات آن موسسه چاپ شده بود؛ همراه با کـُپـی اسکناس یک میلیون دلاری که باز عکس عروس و داماد در وسط آن قرار داشت؛ جهت به یادگاری بردن در کنار جعبه هایی به شکل کادوی بسته شده ی پر از شکلات برای هر مهمان نیز روی میزها بود. آنچه قابل ذکر است اینکه رنگ مشکی در تمام ارکان اصلی تزیین ها مثل دستمال پارچه ای سفره؛ رنگ جعبه های شکلات، رنگ روبانهای تزیین گلها، و حتی انتخاب خود گلها به وضوح مشخص بود.
تمام میزهای مهمانان در یک سمت سالن چیده شده بود و پس از یک فضای خالی که جهت حرکات موزون پیش بینی شده بود؛ میز و صندلی هایی خاص داماد و عروس و ساقدوشان بصورت طولی قرار داشت. بدین نحو که عروس و داماد و دو ساقدوش جون جونی شان در وسط نشستند و بقیه ی ساقدوشان دختر و پسر در کنار هم بصورت یکی در میان(دختر و پسر) دو طرف آنها را پوشش دادند.(عکس شماره ی 2) از آنجا که خرج و مخارج عروسی بصورت توافقی بین دو خانواده تقسیم شده بود_ بجز مواردیکه یکی از طرفین تمام مخارج را به گردن می گیرد_ در این مجلس شام و دیگر ریخت وپاشها بعهده ی خانواده ی داماد بود و اصلی ترین پذیرایی از نظر آمریکاییها(نوشیدنی) به عهده ی پدر عروس بود. این قسمت(بار، آبدارخانه، میکده) بصورت أپـن بود Open Bar (تمام نوشیدنی های الکلی و غیر الکلی بصورت رایگان و به مقدار دلخواه افراد عرضه میشود. درحالیکه در بعضی از مجالس افراد با آنکه میهمان هستند؛ باید در ازای بیشتر نوشیدنی ها بخصوص الکلی پول بپردازند) و همین سببی میشود تا آمریکاییها ی عاشق آبجو و ... خودشان را خفه کنند که از قدیم هم گفته اند«مفت باشه؛ کوفت باشه».
پس از لحظاتی وجای گیر شدن افراد بر سر جاهای خود، حمله ی افراد به میز میکده شروع شد. هرکس بنا به سلیقه و علاقه ی خود نوشیدنی الکلی و یا غیر الکلی باب میل خود را انتخاب کرد و ضمن خوش و بش با دیگران تلاشی میکردند تا علاوه بر گپ زدن و گرم کردن فک و زبان و صحبت از هردری، سببی شوند تا به یاری نوشیدنی ها کلـّه ی مبارک و نیز ماهیچه های بدن جهت انجام حرکات موزون گرم و آماده شود. جا دارد یادآوری شود که یکی از مهم ترین موضوع های گفتگو در آمریکا و بخصوص چنین مجالس، تعریف و تمجید از یکدیگر است؛ مخصوصاً که اکنون موضوعی مشترک باعث گردهم آمدن آنها شده است و همواره باید از چه خوشگل شدن عروس و داماد و لباسهای آنها و ... با صدای بلند و ذکر «و َ اووووو»WOW اظهار شگفتی کنند.
دقایقی نگذشته بود که صدای آقای موسیقی گذار(بقول جوونها: دی جی) که دائم داشت سی دی های انتخابی افراد را با همون دم و دستگاه مخصوصش پخش میکرد؛ در فضا پیچید. طبق رسم آمریکاییها اولین افراد خود عروس و داماد بودند که باید رقص را می آغازدیند. بماند که هم موسیقی و هم رقص آنها بسیار آرام و رمانتیک(عاشقانه) بود و هر از گاهی نوع رقص دست در کمر و رو در روی آنها سببی میشد تا دل از دستشان در برود و لبهایشان به سبک بوسه های فرانسوی Ferench Kiss به هم بچسبد(بقول نجبادیها: انگار گنجشگی به دانه نوک بزند)و باز سببی شوند تا حاضران کلمه ی احساسی «ا ُ ُ ُ ُه!!!» به معنی«آه ه ه!!! چقدر عاشقانه؟» سردهند.(عکس شماره ی سه) دقایقی نگذشته بود که افراد دیگری به میدان آمدند و اینبار داماد با مادرش و عروس با پدرش دست در دست هم شدند تا همزمان حرکات موزون، فرصتی برای گپ زدن بیابند و ای بسا که همون لحظه مادر داماد داشت «کشتن گربه را دم حنجله(هجله)» به پسرش یادآوری میکرد و پدر عروس هم شاید اینگونه گفته: «اگه این مردیکه دست روت بلند کرد! لب تر کن تا خودم یه مشت و مال حسابی بهش بدم و آدمش کنم!!!» شاید!!؟؟
هرچه بود حسرت به دل ماندیم تا دخترهای فامیل دست بزنند و بخونند«به خوشگلی دخترتون ننازید؛ دومادمون قشنگ تره» و طایفه ی عروس هم مقابله به مثل کنند و دم بگیرند که«دلتون خیلی بخواد؛ خوشگل تراز عروس ما، هچکس ندیده»... با پخش شدن آهنگی جدیدتر بود که اینبار نوبت به ساقدوشان دختر و پسر رسید تا در آغوش هم برقصند. پایان هر آهنگ به معنی وارد شدن گروهی تازه به میدان بود و اینبار اعلام رقص آزاد بود و هرکس بنا به شدّت قری که در کمرش مـی لــولـیـد؛ وارد عرصه میشد. این هنرنمایی حدود نیم ساعتی طول کشید؛ تا اینکه همه را برای صرف شام به سالن مجاور دعوت کردند. هرکس از غذاها و سالادهای چیده شده برروی میزها به مقدار تمایلش بشقابی پر کرد و به سراغ صندلی خود برمی گشت. پس از شام نوبت به صرف دسر(خوردنی پس از غذاء)مورد علاقه ی آمریکاییها و همان کیک و بستنی فرا رسید.
آخرای پذیرایی بود که نوبت به سخنرانی های یک به یک افراد رسید. پس از ساقدوشان جون جونی عروس و داماد که با ذکر خاطره ای و یا بیان احساسشان نسبت به عروس و داماد خنده ای برلبها نشاندند؛ پدر عروس و مادر داماد نیز خاطره ای از اوّلین دیدار عروس یا دامادشان داشتند و ضمن آن برای این زوج خوشبخت، نیکبختی روزافزونی آرزو کردند. آنچه که رسم بود پایان هر سخنرانی و ذکر خاطره ها، بالا بردن لیوانها و نوشیدن جرعه ای به سلامتی عروس و داماد توسط همه ی حاضران در کار بود و بجای واژه ی«سلوت»Salute یا «چییر»Cheers به معنی«به سلامتی» از واژه ی خاص «تـُست»Toast که یه جورایی حس و معنی «آمین» داشت؛ استفاده می کردند. هرچند از قبل برای پدر و مادر عروس و داماد لیوان مخصوصی از شرابی فرانسوی به نام «شامپاین»Champagne جهت ریختن توی حلق و گلوی مبارکشان تدارک دیده شده بود. در این بین سرمن بی کـُلاه مانده بود و مجبور بودم هی لیوان خالی ام را با ادا و اطوار خاصی بالا و پایین ببرم که «بابا !!! ما هم هستیم؛ ولی کو گوش شنوا»؟
ادامه پیدا کردن پخش موسیقی سببی شده بود تا خانواده ی عروس که ایتالیایی(سیسیلی)االاصل بودند رقصهایی محلــّی و ویژه ی فرهنگ و پیشینه ی کشورشان را به نمایش بگذارند. در این بین مشکل آنجا بود که نه جوانتر از من در بین ایرانیان و در جمع خانواده ی داماد حضور داشت و نه من رقصی خاص و وطنی بلد بودم و بدتر ازهمه تلفیق موسیقی های غربی با رقص «بابای کرم»هم کاری بود بس دشوار. با اینحال اصلاً ناراحت نباشید که خودم به تنهایی کاری کردم که روی همه شان کم بشود.(عکس شماره ی 4) منتها نفهمیدم رقص هردمبیل و شیلنگ تخته رقصیدن من بود که باعث باز بودن دهان حاضران شده بود یا شدّت ندید پدیدی آنان؟ هرچه بود از خودم حرکاتی دربکردم و سببی شدم تا پدر بزرگ مافیایی(ببخشید منظورم همون ایتالیایی الاصل بود) عروس اعتراف کند که: «شما یک رقاص بی نظیر پرشین هستید» You are a quiet Persion dancer . راستش خیلی خودم رو کنترل کردم؛ وگرنه جوابش رو گذاشته بودم کف دستش که: خودت رقاصی !!! جد و آباءات رقاصند!!!... پیرمردیکه ی هیز!!! ولی چیزی نگفتم.
با برگشتن آرامش به قلب و روح حاضران، نوبت به انجام رسمهای آمریکایی رسید. و البته آقای موسیقی پخش کن برای هر کدام از حرکات، آهنگی خاص را از قبل تدارک دیده بود و به ترتیب یک به یک هنرآوران را دعوت به میانه ی میدان میکرد. اوّلین رسم به این شکل بود که تمامی زنان و دختران مجرد را دعوت کردند و عروس پشت به آنها ایستاد. پس از3 شماره، عروس باید دسته گل خود را به پشت سر پرتاب می کرد. به زعم آمریکاییها هر دختر مجردی که شکارچی آن دسته ی گل از هوا باشد؛ خوشبخت و عروس بعدی خواهد بود. به عبارتی این رسم همچون «سبزه گره زدن روز سیزده بدر» باعث گشودن بخت او خواهد شد.
گفتنی است که عروسان آمریکایی دارای دو دسته گـُل Bouquet است. یکی همین دسته گلی که برای باز کردن بخت دختر آینده از پشت سر پرتاب میکنند و دیگری دسته گـُل خاص مجلس عروسی است که امروزه آن را با شیوه های نوین خشک و قاب کرده و تا آخر عمر همچون تابلویی برای آرایش اتاق خواب خود استفاده میکند.... پس از دختران مجرد؛ نوبت به بخت گشایی مردان و پسران مجرد رسید. اینبار عروس بر روی صندلی نشستند و داماد در حالیکه روبروی او زانو زده بود؛ تلاش کرد تا با دهان و دندان خود حلقه ای شبیه به کش مویی دختران را از ران پای عروس به درآورد. سپس رو به تمام پسران و پیرمردان مجرد(مـُطـلــّق+ه) ایستادند و بوسیله ی دو دست خود آن حلقه(کش) را تا نهایتی که کش میآمد را کشیده و به آسمان پرتاب کرد. پسرانی هم که به دنبال باز کردن بخت خود بودند در آسمان میپریدند تا آن حلقه ی بخت گـُشا را بــرُبایند.
قابل ذکر است که: هرچند امروزه این حلقه و یا کش را به عنوان نگهدارنده ی جوراب ساقه بلند به ران پاهای خودشان استفاده میکنند؛ ولی در اصل به یک باور قدیمی مسیحیان گذشته برمیگردد که آن را بعنوان یک دعا بند(هرز) برای قـُفل و درامان ماندن باکرگی(دخترگی) دختران میشناختند. در قدیم وقتی دختران به سن بلوغ میرسیدند طی مراسمی آن را به پای آنها میبستند و آنان باید آن را تا شب عروسی خود به همراه باکرگی خود حفظ میکردند؛ تا اینکه طبق مراسم ذکر شده توسط داماد برداشته و به سوی دیگر پسران دم بخت پرتاب شود. بد نیست بدانید که نام انگلیسی آن Garter Belt است و شاید دقت در معنی و تاکید دوبار«بند» و« بندجوراب» به خاطر اهمیـّت همان علـّت ذکر شده باشد.
همزمانی که پسران مجرد هنوز در عرصه حاضر بودند اولین رقص سنتی آمریکایی به نام «رقص یک دلاری»Dollar dance آغاز شد. برنامه به این شکل بود که بجای گـُلریزان پول به سر عروس و داماد، افراد متقاضی به صف ایستاده و با پرداخت یک دلار یا بیشتر به ساقدوشان جون جونی(Best Mann/ Maid of Honor ) که به عنوان «خزانه دار مورد اعتماد» عمل میکردند؛ فرصتی نصیبشان میشد تا دست در دست عروس و یا داماد برای لحظاتی برقصند. با انجام این رقص و در حالیکه هنوز عروس و داماد حضور داشتند؛ مجری برنامه تمامی زن و شوهران را برای انجام رقص خانوادگی احضار کرد و این بار هرکس با زن و یا شوهر خود میرقصید. ای امـــان که نه موسیقی شان مایه ی هیجان من و عیال میبود و نه این تجربه ی اوّلین رقص دست در کمر و دست یکدیگر آنچنان برایمان آشنا بود. هرچه بود درعوض رقص، فقط میخندیدیم و یادی کردیم از افرادی که در ایران به زور کشیده شدن دست و هیکلشان به وسط میدان میآمدند و همینطورکه سرخ و زرد میشدند؛ هی تکرار میکردند« بخدا !!! رقص بلد نیستم!!!»
اهمیت رقص آخر در آنجا بود که مجری هر چند لحظه یکبار از افراد میخواست تا به مقدار سالهایی که از ازدواج و زندگی مشترکشان میگذرد؛ صحنه را ترک کنند. مثلاً آنانی که یک تا سه سال از ازدواجشان میگذشت؛ اولین گروهی بودند که همراه تازه عروس و داماد میدان را خالی کردند. سپس رقص ادامه پیدا کرد تا اینکه افرادی که از زندگی مشترکشان 3 تا 5 سال میگذشت. هنرنمایی و خنده ی مشترک من و عیال هم تا آنجا ادامه پیدا کرد تا گروه مزدوجان 10 تا 15 سال را اخراج کردند. ولی جالبی کار آن بود که دو پیرمرد و پیرزنی مجبور بودند بخاطر 40 سال زندگی مشترکشان مدتی طولانی برقصند. در عوض همه ی حاضران در حالیکه همچون حلقه ای گرداگرد آنان را گرفته بودند یک ریز برایشان دست میزدند و تشویق ها نثار میکردند.
با پایان یافتن این برنامه، مجلس شادمانی همچنان ادامه پیدا کرد و برای من فرصتی شد تا به طبقه ی پایین و نزد فیلمبردار بروم و همچون دیگرمهمانان پیامی ویدئویی را برای عروس و داماد آینده ضبط کنم. و بازهم صد البته که برایشان به فارسی آرزوی زندگی شیرین و خوبی داشتم که هرچه باشد جز من یه دنده، همه کس به انگلیسی صحبت کرده بودند. درعوض سخنرانی بنده، منحصر به فرد خواهد بود؛ مگه نه؟؟؟....حدود ساعت 9 شب و دقیقاً طبق برنامه ای که در کارت دعوت عروسی ذکر شده بود؛ مهمانان مجلس را به مرور ترک کردند و عروس و داماد هم سوار ماشینشان شدند و رفتند سی(بدنبال) زندگی خودشان. هرچه منتظر شدم از کارناوال ماشین ها، بوق زدن ها، پرتاب فشفشه، ترکاندن بمب های دست ساز(گــوو ِک)، نشستن برلب پنجره و تنبک زدن روی سقف ماشین، کورس بستن با ماشین عروس، کشیدن کیلیلی(هلهله)، تیراندازی گروه کـُر طایفه ی عروس که:«دوماد داری میخندی؟ فردا تو صف قندی» و ترانه خوانی جواب طایفه ی داماد که:«عروس چرا مینازی؟ فردا به پشت گازی» و یا... خبری نبود که نبود.
**** پینوشت: 1-لباس یکدست داماد و ساقدوشان مرد و پدر داماد و عروس را «تاکسیدُ» Tuxedo گویند که معمولاً بصورت کرایه ای تهیّه میکنند. 2- لباس یکسان عروس و ساقدوشان عروس را Bridal Gown یا«لباس شب ازدواج» Wedding Gown می نامند. 3- جا دارد همین جا از تاخیر در ارسال این دستنوشته پوزش بطلبم. غرض خاصی در میان نبود و همانطور که میدانید باید حسّ نوشتن میآمد و این بار دیر آمد. بالاخره نیاز به تحقیق و اطمینان از املای درست واژه ها و ... درمیان بود و خستگی ذهنی هم عامل دیگر تاخیر ها بود... باور کنید «کلاس گذاشتنی» در کار نبود... امیدوارم که سوای لذت بردن از نوشته و مطالب اضافی و تخیلی من، مطلبی آموزنده نیز دستگیرتان شده باشد. بدرود
12
34
۱۴ نظر:
کامل و دقیق همه چی رو توصیف کردی کاکا . کاکا خوب میرقصیدیا از عکسه کاملا پیداست . :)))))
دستتان درد نکند ، مطالب بسیار جالبی را نوشته اید ، که برای خود من از جنبه آشنایی با فرهنگ و سنتهای آمریکا بسیار آموزنده است.
در مورد به زور دعوت شدن افراد به وسط میدان در جشن عروسی های خودمان
جهت نمایش حرکات موزون ، کاملا درست می فرمایید. باید عرض کنم که به نظر بنده ، اگر هم کسی را برای رقص ، دعوت می نمایند ، باید با متانت انجام گیرد و نه به گونه ای که 3 یا 4 نفر چنان یک نفر نگون بخت را بکشند که آستین کت و شلوار یا لباسش از جا کنده شود. ولی گاهی اوقات عجب صحنه ای می شود. اگر کسی نداند و از دور نظاره گر باشد ، فکر می کند ، منازعه ای در وسط جشن عروسی در جریان است. :))
و اما مبحث شیرین French Kiss (بوسه فرانسوی).
با کسب اجازه از حمید عزیز و مهربان ، از سایت ویکیپدیا مقداری مطلب در این باب ترجمه نمودم که در این جا می نویسم و امیدوارم که موجب تشویق! اذهان عمومی نگردد :
تعریف :
بوسه فرانسوی بوسه ای است معمولا با ماهیت رمانتیک یا دیپلماتیک که زبان یک نفر به زبان طرف مقابل می رسد و معمولا وارد دهان وی می شود.
ریشه یابی :
اصطلاح محاوره ای بوسه فرانسوی ، لزوما به این معنی نیست که اولین بار از سرزمین فرانسه نشات گرفته است. در فرانسه به "بوسه عشق" یا "بوسه با زبان" مشهور است. حتی در زمانهای قدیم با عنوان بوسه فلورانسی (شهری در ایتالیا) شناخته می شد.
نکته جالب این که ، در این متن اشاره شده که در ایران و افغانستان ، "بوسه فرانسوی" یا " بوسه عاشقانه" Boose Asheghane نامیده میشود.
بنده به یک محفل عروسی دعوت شده بودم. جای شما خالی. ولی در پایان هر چقدر ملت داد زدند که "عروس و ببوس یالا" آقا داماد فقط از گونه های عروس خانوم استفاده می نمودند و جماعت که دیدند که نمی توانند داماد را به بوسه از لب وادار نمایند ، بی خیال گردیدند. شاید بوسه فرانسوی عجیب و غریب به نظر بیاید ولی لااقل بوسه معمولی آنهم در جشن عروسی ، به نظر اینجانب بسیار هم پسندیده و رمانتیک است.
با عرض پوزش از طولانی شدن مطلب.
بابا تو که خيلي جووني
نه يدونه از موهات ريخته نه سفيد شده
رکسانا
ممنون آقای استاد.
خوب بود
چقد دلم برای غریب بودن در این مراسم سوخت.باز شانس اوردیم غزیب بودی و اینقد بقول خودت جنگولک بازی در اوردی پس هنرمند هم بودی و نمیدونستیم؟ توصیف قشنگی بود از این مراسم....ممنون
خوش باشید همیشه و به امید خوشبختی و عروسی فرزندان خودتان.
مطلب بسیاز زیبایی بود حمید خان و عکس های خیلی حوبی هم گذاشتید. ولی عروسی فقط زمانی حال می دهد که آدم با اعلام صاحب مهمانی به سمت میز غذا حمله کند و با زیر یک خم گیری حریف و هول دادن دیگران خودش را به دیس پلو برساند و یک مشت پلو در بشقابش بریزد و بعد هم یک لنگ مرغ را در هوا بچسبد و در بشقابش بگذارد و بعد هم نفس نفس زنان به یک گوشه برود و فکر کند که حالا اینهمه غذا را چطوری بخورد!
عروسی های ما مثل این خارجی ها لوس و بی نمک نیست. البته ایتالیاییها هم عروسی خیلی خوبی دارند و باید به شما هم خیلی خوش گذشته باشد. در ضمن خوب کاری کردید که به فارسی پیام گذاشتید ارزشش بیشتر است.
I am really sorry that you cannot see he origin of problems in our culture..religion, my dear. and unfortunately I can find the religious traces in your blog also...... by the way have a good time..and try to investigate your opinion deeper, do not cover Islam with great great legitimacy that its supporters had fond for it........
Sorry I can not type in persian
سلام.
انگار همه جا آسمون همین رنگه، و عروسیه و تشریفاتش.
جالب بود:)
سلام
حال شما خوبید خوشید سلامتید؟
یعنی آلان اونجا خارجه؟؟؟
وبلاگتون واقعا جالب یود
یعنی خوشمان آمد ابتدا که وارد وبلاگتون شدم با خوندن این بغله یکمی خودمو جم و جور کردم ولی بعدش که مطلباتونو خوندم نظرم عوض شد
خلاصه که کلی لذت بردم از مطلباتون راستی چه ساقدشای تپلی
تا باشه به عروسی
بعدشم با 16تا خواهرو برادر چرا انقدر غریب
عکس کوشولوهاتونو میشه اینجا پیداکرد؟
سلام آقا حمید جالب بود. هنوز سبیلتون رو حفظ کردید؟ شوهر من یک روز قبل از آمدن به کانادا سبیل کت وکلفتش را بر باد داد ولی قیافه اش از بدجنسی در آمد. مهربانتر به نظر می رسه
با سلام خدمت همه ی عزیزان گرامی
=========================================
کاکاجنوبی گرامی
قبل از هرچیز خدمت شما خوشآمد عرض میکنم...لطفاً بازهم تشریف بیارید.
در ضمن با این تعریفی که داشتید بد هم نیست یه کار جدید راه بیندازم؟؟؟ بهرحال در برگزاری مراسم شادی شما جهت اجرای هنرهای موزون درخدمتیم.
-----------------------------------
مهاجر گرامی
خوشحالم که مطالب مفید و تازه ای برایتان دربر داشته... از اطلاعات مفیدت ممنونم.
-----------------------------------
رکسانا خانم
اصلاً برای همین اخلاقته که ازت اینقده خوشم میاد.... بقول خانم نجبادیها: چشاتون قشنگ میبینه....خیلی ممنون ک ُ مرو جوون میدونی...از جوون بودنه خودته و...
-----------------------------------
محسن جان
خواهش میکنم....از تشویقهاتون ممنونم
-----------------------------------
شیما خانم
چی بگم خواهر؟؟؟ ک ُ غریبی و هزار غم و درد؟؟ بهرحال لنگه کفشی بودیم اندر بیابان....خوشحالم مطلب را مفید دیدید.
-----------------------------------
نگاهی نوی محترم
امیدوارم که روزها و شبها نیز برشما مبارک باشند...هرچند حضرت شمس تبریزی میفرمایند: مبارک شمایید.
-----------------------------------
آرش عزیز
ممنونم که وقت گذاشتید و سری نیز به من زدید.... اگه حوصله بشه شاید روزی روزگاری از خاطرات عروسی نجبادی هم براتون نوشتم تا برای شما هم صفایی داشته باشد.
-----------------------------------
کیارش عزیز
قبل از هرچیز تشکر میکنم که قدم رنجه فرمودید و به این سرا نیز سری زدید.
راستش پیامتان را چندین بار مطالعه کردم و تقریباً پیامتان را فهمیدم.
منتها بهتر دانستم تا یکبار دیگه خواهش کنم تا پیامتان را بیشتر توضیح دهید تا خدای نکرده با سوتفهام برداشت شده از طرف من، جوابی اشتباه ندهم.
در ضمن نیازی نیست که انگلیسی بنویسید و همان گفتار فارسی را با استفاده از حروف انگلیسی(فینگلیش-فارسینگلیش) تایپ کنید شاید منظورتان را بهتر فهمیدم... من در خدمت هستم.
-----------------------------------
درخت ابدی عزیز
قبل از هرچیز اجازه میخوام بابت تشریف فرماییتان تشکر کنم... لطفاً احساس راحتی کنید و اینجا را خانه ی خودتان بدانید و از بیان نقطه نظرات و انتقادات خوبتان خودداری نکنید.
امیدوارم که سخن شما همیشگی باشد و همه جا صحبت از شادی و عروسی و... باشد و بس.
-----------------------------------
خال قزی عزیز
الو؟؟ صدا میاد؟ الو؟ صدا منو داری؟ اینجا قصبه ی خارجه است؟ منم حمید.... صدا منو داری؟
قبل از هرچیز تشریف فرماییتان را خیرمقدم عرض میکنم. لطفاً بازهم تشریف بیاورید.
درمورد این توضیحات بغلی هم بگم: مربوط به اون قدیماست و چون بار اوّل بود مجبور بودم بطور رسمی خودم را معرفی کنم.....وگرنه: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست....آدمیت کو؟
آره دیگه خواهر: یه روز میشه که با یه لشگر طایفه و اقوام، غریبی...چاره ای هم نیست. در ضمن عکس فسقلی را در دوسه نوشته ی قبلی گذاشته بودم که بخاطر مشکل فیل+تر شاید دیده نشه....با اینحال شاید همین روزها بهانه ای تازه ای پیدا شد و منتشر کردم.....لطفاً بازم تشریف بیاروید.
-----------------------------------
پری خانم
مادرم میگفت: ننه....سبیل صفای مرده!!! راستش من چندسالی قبل از اینکه اسمی هم از آمریکا آمدنم در پیش باشد، اعتبار مردبودن را برباد داده بودم و بارها هم نیش بعضی همکاران را در گوشه ی جگرمبارکم لمس کرده بودم.
از وقتی که آمدم آمریکا که دیگر جای خود را دارد....راستش از اصلاح هرروزه ی ریش و سبیل خسته شده بودم و به نوعی صورتم حساس شده بود و این روزها یک سبیل و ریش طالبانی از سر تنبلی پیدا کرده ام که فقط شما توانستید آن را دریابید....چشم!! همین فردا که مدرسه ها دوباره شروع شد از ته ته میزنم.
سلام
حمید جان
من قبلا این پست رو خونده بودم و کامنت هم داده بودم اما با توضیحاتی که داده بودی دو باره کامنت دادم
از تو متشکرم
http://hamidhaghi.blogsky.com
آقای حقی نازنین
شما محبت داشته و دارید و همیشه نظر لطفتان را شامل حال من نموده اید و جا دارد یکبار دیگر از نظر لطف شماتشکر کنم.
گفتنی است که اگر عکسهای این نوشته را توانسته اید ببینید بخاطر آن است که اخیراً عکسهای بلاگر را در ایران ...تر کرده اند و مجبور شدم عکسهای مهم را به روشی دیگر نیز جهت تماشای هموطنان داخل ایران نیز بارگزاری کنم... مثلاً عکسهای نوشته ی دختر آمریکایی را دو باره بارگزاری کرده ام و....
پیروز باشید و بدرود....ارادتمند حمید
ارسال یک نظر