قبل از اینکه بخشی دیگر از خاطرات سه سال پیش و روزهای اوّل مهاجرتم به آمریکا را برایتان بنویسم؛ اجازه میخوام به عنوان یک یادداشت عرض کنم که این تعطیلی آخر هفته به مناسبت جشن تولـّد فرزند یکساله ی یکی از دوستان راهی کنزاس سیتی شدیم. در بین مهمانان حاضر با یکی از خانم های همشهری ام( که از طریق قبولی در لاتاری گرین کارت وارد آمریکا شده) آشنا شدیم و جداً که از دیدن ایشان سخت ذوق زده شدیم. به اغراق باید گفت که شاید بعد از ترک زبانان، این ما نجببادیها باشیم که روی همشهری و همشهری بازی تعصب شدید داریم. چراکه بعد از سه سالی دوری، ملاقات یک همشهری جوان روش ضمیری که میتوانست سخن و کلام و حرفم را خوب بفهمد؛ نعمتی بود که حدّ نداشت.
یکی از مواردی که این ائتلاف ما «نجبباد»ی ها را حسابی مثبت جلوه داد؛ وقتی بود که من با یکی از هموطنان پا به سن گذاشته، درباره ی وجود بسیاری از مفاسد در میان مردم و جامعه ی فعلی ایران گفتگو میکردم. ایشان(علی آقا) به سبب داشتن پیشینه ی فکری و شغلی خدمت در ارتش شاهنشاهی، سخت معتقد بودند که همه ی کاستی ها به نظام فعلی برمیگردد و در زمان «شاه» اینگونه مفاسد وجود نداشت. البته در بسیاری از موارد، من هم با ایشان هم عقیده بودم؛ امــّا دعوای گفتاری من و ایشان برسر آن بود که چرا از نقش ضعف فرهنگی خود مردم غافل میشوند؟ آیا مگر ایرانیان همان مردمی نیستند که زمان حمله ی اعراب، نه تنها اجازه ی حضور آنان را دادند؛ بلکه تا چند صد سال حتی خط و زبان آنان را به کار میبردند؟ آیا مگر اینان همانی نیستند که انقلاب را به ثمر نشاندند؟ آنچه که بعد از تعصب فکری و مذهبی، همیشه به این آب و خاک لطمه زده، غافل شدن از نقش مردم و مهم تر از آن فقر فرهنگی آنان است. تا وقتی که ما هنوز به دنبال پیدا کردن متـّهمی برای پوشاندن نواقص خود باشیم؛ تا وقتی که متعصبانه از رژیمی طرفداری و یا انتقاد میکنیم ... همین آش است و همین کاسه.
جالبه که وقتی اوج بحث ما بود؛ این آقای محترم وقتی دانست که من نجف آبادی هستم؛ انگار که بهترین مدرک را برای محکوم کردن من یافته باشد؟ ناگهانی رو کرد به من و گفت: شما نجف آبادی ها هم با اون {آیت الله}منتظری تون که «و.ل.ا.ی.ت - ف.ق.ی.ه» رو عـَلـَم کرد و .... با خنده ای گفتم که: بسوزه شانس که رقاصه ای از این دیار معروف نشد تا ما هم اینقدر سربه زیر نشیم!!! البته من هرگز قصد دفاع از خوبی یا بدی آقای منتظری نداشتم که او نیز یک انسان بود و هیچ انسانی بدون خطا وجود ندارد. با این همه نمیتوانم در مقابل آن همه تقوای این پیرمرد که دیگران «ساده لوح» خطابش کردند؛ سرفرود نیآورم که در یک قدمی بزرگترین قدرت سیاسی نظام فعلی، آخرت خود را به دنیایش نفروخت و حتی تا پس از مرگش هزینه ی این تفکرش را پرداخت. بهرحال هرچه من هم ضد این و آن باشم نمیتوانم همه را با یک چوب برانم که اگر هیچ تشابهی هم در میان نباشد؛ همشهری هم که هستیم !!؟؟
توی همین حین و بین بود که خانم جوان همشهری ام گفت: پس آقای نصرالله معین(خواننده) چی؟ با ذکر این یک جمله، آن همه گفتمان سیاسی اجتماعی جهانی انقلابی مذهبی عقیدتی و ... ما به جایی رسید که حالا باید هی قسم حضرت عباس میخوردیم که آقای معین نجف آبادیه و این مخاطب محترم ما هم یه دنده بگه: اصفهونیه!!؟؟ من هم که تحت تاثیر این صحبت های از سربی اطلاعی این و آن، کمی تا قسمتی عصبانی شده بودم؛ اراده کرده بودم که خاندان آقای معین را یک به یک برای ایشان بشمرم که یه دفعه بخود آمدم و یاد اون ضرب المثل افتادم که میگه جواب!!؟؟ جواب!!؟؟ یه چیزی تو مایه ی:«برو بابا !!! بذار باد بیاد». برای همین ترجیح دادم که جای حرص خوردن ازخیر اون همه غذاهای ایرانی نگذرم و مخصوصاً یک غذای روسی به نام«بیف استراگانف»!؟«میشل استروگف»؟؟ چیه؟ همون که با ماهیچه(فیله) ی ریش شده ی گوسفند پخته و با خلال سیب زمینی سرخ شده تزئین میشه؛ جای همگی شما خالی خیلی چسبید. بقول جوونها شکم رو عشق است.
__________________________________________________
در خاطرات 29 گفتم که با دوتن از دوستانم از هردری سخن رفت و یکی از مهمترین گفتگوهایمان بر سر همان تفکر غلطی بود که بسیاری(توجه:بسیاری) از هموطنانمان بخاطر بی اطلاعی دارند و آن چیزی نیست جز برداشت اشتباه و توّهمی که درباره ی آمریکا وجود دارد. بحدّیکه بنیان خانواده را بی معنی میدانند و بر همین اساس و لابد، نوع رابطه ی زنها و مردها بی پایه و اساس و بقول ما نجببادیها «هردم بیل»است. به عبارتی دیگر این تصوّر که، از بس خرتوخر است؛ هر مردی که اراده کند؛ از راه میتواند یقــّه ی هر زن و دختری را بگیرد. البته وجود این توّهم خطا در پاره ای از مردم، ناشی از عدم اطلاع رسانی صحیح است که متاسفانه در کنار تلویزیونهای بی محتوای فارسی زبان خارج از کشور، تبلیغ منفی از روی عمد رسانه های عمومی و «ح.ک.و.م.ت.ی»، نقشی اساسی دارد. زیرا که سعی دارند با خرابه و هرزهکده نشان دادن این کشور، همه ی فرهنگ و تمدّن و پیشرفت و تکنولوژی آنرا به چالش بکشانند و بدنبال آن دستاویزی برای پوشاندن نواقص موجود در سطح کشورمان داشته باشند.
عامل مهم دیگر وجود اینگونه تصوّرات غلط، راحت گزینی بیشتر مردم داخل ایران است که حاضرند هر شایعه ای را به سرعت بپذیرند و زحمت هیچ گونه تحقیقی را بخود ندهند و لاف زنی بعضی از ایرانی ها را بر واقعیتهای موجود، ترجیح دهند.اوج قصّه هم آنجاست که تن فروشی در بعضی نقاط تفریحی و توریستی آمریکا، بخاطر کسب درآمد بیشتر مافیای اقتصادی و براساس نیاز هر مکانی به داشتن «توالت» در کنار مهمانخانه و آشپزخانه و ...آزاد است. ای بسا آن توریستی که برای تفریح و وقت گذرانی و خرج کردن پول و قمار و الکل، فقط به اینگونه مکانهای تفریحی تشریف می برد؛ نیازی هم به اینگونه تجربه ها بداند و پس از برگشت به کشورش، قصّه ها و مثنوی های صدمن یک غاز، در وصف سفرنامه ی خود، بگوید. سخن من این است که آیا با دیدن یک معضل در گوشه ی یک کشوری به وسعت 6 برابر ایران و با جمعیتی حدود 306 میلیون نفر(230 میلیون بیشتر از جمعیت ایران) باید نسبت به تمام آن کشور قضاوت کرد؟
گفتنی است که پس از شهر «لاس وگاس» که مرکز قمار و تفریح مافیای اقتصادی آمریکاست، فقط یکی دو تا معدود مکان و ساحل در آمریکاست که وجود زنهای «تن به مـُزد»، آن هم طیّ شرایط خاصی همچون بیمه، بازنشستگی و... آزاد است و تا آنجا که بنده اطلاعات کسب کرده ام؛ باید برای این شغل پراز افتخاررر!! مراحل اداری خاصی را بگذرانند و مجوّز داشته باشند و از نظر سلامتی و بهداشت، دائما ً تحت مراقبت و نظر باشند و حتی در خود لاس وگاس هم حق ندارند بجز مکانهای مخصوص، در مراکز عمومی و اسکان مردم عادی جامعه، تبلیغات و یا فعـّالیت داشته باشند و ....
سوال این است که آیا با وجود زنان خیابانی در ایران که ای بسا بعضی از آنها حتی از خانواده هایی مذهبی باشند و بعضی نیز برمبنای درآمد زایی ثواب(صیغه یا ازدواج غیردائم) حاضر به این تجربه می شوند؛ باید تمام سطح ایران را یکسان دانست؟؟ من قصد ندارم درباره ی صحیح و غلط بودن و یا ریشه یابی وجود اینگونه معضلات در اینجا بحث و گفتگو کنیم؛ بلکه سوالم این است که چرا باید این توّهم های سراسر خطا را درباره ی دیگر کشورها داشته باشیم. البته نباید از یکی از علّتهای مهم اینگونه برداشتهای غلط، تفکّر غالب بر ذهن نسبتا ً بیمار بسیاری از مردم غافل شد که بخاطر منع قانونی و «م.ذ.ه.ب.ی»، و نیز وجود دیوار جنسیتی و اجتماعی که به جای وجود صحیح ارتباط بین جنس مخالف وجود دارد؛ نوعی عقدّه بر ذهن و فکر بعضی(توجه:بعضی) ایجاد شده است که بجای تحقیق درباره ی علم و فرهنگ و تکنولوژی و ... یک کشور دیگر، اولین آزادیها را به مصداق وجود روابط مخفی و نامشروع در فرهنگ واجتماع خودمان تصّور میکنند.
آخرین تیر خلاصی که به سمت دوستانم پرتاب کردم این بود که... والله!!! بالله!!! نه «زیدی» دارم و نه سر و سرّی با صنمی. شما حق دارید که اینگونه کنجکاو دانستن بیشتر باشید؛ ولی خبری نیست که نیست و از همه ی این حرفها گذشته، نه تنها از من گذشته، بلکه شما هم اگر اینجا میبودید بین این دختران موبور آمریکایی کمتر خوشگلی را میابید؛ چه برسد به اینکه که بخواهید به فکر موارد دیگری بیفتید؛ چراکه سوای چاقی بسیارشان، پر از کـُرک و پشم هستند. هرچند گاهی کسانی را خوش لباس یا خوش هیکل میبینم؛ ولی کمتر زیبارویی به همان خوشگلی دختران شرقی دیده ام.
یکی از مواردی که این ائتلاف ما «نجبباد»ی ها را حسابی مثبت جلوه داد؛ وقتی بود که من با یکی از هموطنان پا به سن گذاشته، درباره ی وجود بسیاری از مفاسد در میان مردم و جامعه ی فعلی ایران گفتگو میکردم. ایشان(علی آقا) به سبب داشتن پیشینه ی فکری و شغلی خدمت در ارتش شاهنشاهی، سخت معتقد بودند که همه ی کاستی ها به نظام فعلی برمیگردد و در زمان «شاه» اینگونه مفاسد وجود نداشت. البته در بسیاری از موارد، من هم با ایشان هم عقیده بودم؛ امــّا دعوای گفتاری من و ایشان برسر آن بود که چرا از نقش ضعف فرهنگی خود مردم غافل میشوند؟ آیا مگر ایرانیان همان مردمی نیستند که زمان حمله ی اعراب، نه تنها اجازه ی حضور آنان را دادند؛ بلکه تا چند صد سال حتی خط و زبان آنان را به کار میبردند؟ آیا مگر اینان همانی نیستند که انقلاب را به ثمر نشاندند؟ آنچه که بعد از تعصب فکری و مذهبی، همیشه به این آب و خاک لطمه زده، غافل شدن از نقش مردم و مهم تر از آن فقر فرهنگی آنان است. تا وقتی که ما هنوز به دنبال پیدا کردن متـّهمی برای پوشاندن نواقص خود باشیم؛ تا وقتی که متعصبانه از رژیمی طرفداری و یا انتقاد میکنیم ... همین آش است و همین کاسه.
جالبه که وقتی اوج بحث ما بود؛ این آقای محترم وقتی دانست که من نجف آبادی هستم؛ انگار که بهترین مدرک را برای محکوم کردن من یافته باشد؟ ناگهانی رو کرد به من و گفت: شما نجف آبادی ها هم با اون {آیت الله}منتظری تون که «و.ل.ا.ی.ت - ف.ق.ی.ه» رو عـَلـَم کرد و .... با خنده ای گفتم که: بسوزه شانس که رقاصه ای از این دیار معروف نشد تا ما هم اینقدر سربه زیر نشیم!!! البته من هرگز قصد دفاع از خوبی یا بدی آقای منتظری نداشتم که او نیز یک انسان بود و هیچ انسانی بدون خطا وجود ندارد. با این همه نمیتوانم در مقابل آن همه تقوای این پیرمرد که دیگران «ساده لوح» خطابش کردند؛ سرفرود نیآورم که در یک قدمی بزرگترین قدرت سیاسی نظام فعلی، آخرت خود را به دنیایش نفروخت و حتی تا پس از مرگش هزینه ی این تفکرش را پرداخت. بهرحال هرچه من هم ضد این و آن باشم نمیتوانم همه را با یک چوب برانم که اگر هیچ تشابهی هم در میان نباشد؛ همشهری هم که هستیم !!؟؟
توی همین حین و بین بود که خانم جوان همشهری ام گفت: پس آقای نصرالله معین(خواننده) چی؟ با ذکر این یک جمله، آن همه گفتمان سیاسی اجتماعی جهانی انقلابی مذهبی عقیدتی و ... ما به جایی رسید که حالا باید هی قسم حضرت عباس میخوردیم که آقای معین نجف آبادیه و این مخاطب محترم ما هم یه دنده بگه: اصفهونیه!!؟؟ من هم که تحت تاثیر این صحبت های از سربی اطلاعی این و آن، کمی تا قسمتی عصبانی شده بودم؛ اراده کرده بودم که خاندان آقای معین را یک به یک برای ایشان بشمرم که یه دفعه بخود آمدم و یاد اون ضرب المثل افتادم که میگه جواب!!؟؟ جواب!!؟؟ یه چیزی تو مایه ی:«برو بابا !!! بذار باد بیاد». برای همین ترجیح دادم که جای حرص خوردن ازخیر اون همه غذاهای ایرانی نگذرم و مخصوصاً یک غذای روسی به نام«بیف استراگانف»!؟«میشل استروگف»؟؟ چیه؟ همون که با ماهیچه(فیله) ی ریش شده ی گوسفند پخته و با خلال سیب زمینی سرخ شده تزئین میشه؛ جای همگی شما خالی خیلی چسبید. بقول جوونها شکم رو عشق است.
__________________________________________________
در خاطرات 29 گفتم که با دوتن از دوستانم از هردری سخن رفت و یکی از مهمترین گفتگوهایمان بر سر همان تفکر غلطی بود که بسیاری(توجه:بسیاری) از هموطنانمان بخاطر بی اطلاعی دارند و آن چیزی نیست جز برداشت اشتباه و توّهمی که درباره ی آمریکا وجود دارد. بحدّیکه بنیان خانواده را بی معنی میدانند و بر همین اساس و لابد، نوع رابطه ی زنها و مردها بی پایه و اساس و بقول ما نجببادیها «هردم بیل»است. به عبارتی دیگر این تصوّر که، از بس خرتوخر است؛ هر مردی که اراده کند؛ از راه میتواند یقــّه ی هر زن و دختری را بگیرد. البته وجود این توّهم خطا در پاره ای از مردم، ناشی از عدم اطلاع رسانی صحیح است که متاسفانه در کنار تلویزیونهای بی محتوای فارسی زبان خارج از کشور، تبلیغ منفی از روی عمد رسانه های عمومی و «ح.ک.و.م.ت.ی»، نقشی اساسی دارد. زیرا که سعی دارند با خرابه و هرزهکده نشان دادن این کشور، همه ی فرهنگ و تمدّن و پیشرفت و تکنولوژی آنرا به چالش بکشانند و بدنبال آن دستاویزی برای پوشاندن نواقص موجود در سطح کشورمان داشته باشند.
عامل مهم دیگر وجود اینگونه تصوّرات غلط، راحت گزینی بیشتر مردم داخل ایران است که حاضرند هر شایعه ای را به سرعت بپذیرند و زحمت هیچ گونه تحقیقی را بخود ندهند و لاف زنی بعضی از ایرانی ها را بر واقعیتهای موجود، ترجیح دهند.اوج قصّه هم آنجاست که تن فروشی در بعضی نقاط تفریحی و توریستی آمریکا، بخاطر کسب درآمد بیشتر مافیای اقتصادی و براساس نیاز هر مکانی به داشتن «توالت» در کنار مهمانخانه و آشپزخانه و ...آزاد است. ای بسا آن توریستی که برای تفریح و وقت گذرانی و خرج کردن پول و قمار و الکل، فقط به اینگونه مکانهای تفریحی تشریف می برد؛ نیازی هم به اینگونه تجربه ها بداند و پس از برگشت به کشورش، قصّه ها و مثنوی های صدمن یک غاز، در وصف سفرنامه ی خود، بگوید. سخن من این است که آیا با دیدن یک معضل در گوشه ی یک کشوری به وسعت 6 برابر ایران و با جمعیتی حدود 306 میلیون نفر(230 میلیون بیشتر از جمعیت ایران) باید نسبت به تمام آن کشور قضاوت کرد؟
گفتنی است که پس از شهر «لاس وگاس» که مرکز قمار و تفریح مافیای اقتصادی آمریکاست، فقط یکی دو تا معدود مکان و ساحل در آمریکاست که وجود زنهای «تن به مـُزد»، آن هم طیّ شرایط خاصی همچون بیمه، بازنشستگی و... آزاد است و تا آنجا که بنده اطلاعات کسب کرده ام؛ باید برای این شغل پراز افتخاررر!! مراحل اداری خاصی را بگذرانند و مجوّز داشته باشند و از نظر سلامتی و بهداشت، دائما ً تحت مراقبت و نظر باشند و حتی در خود لاس وگاس هم حق ندارند بجز مکانهای مخصوص، در مراکز عمومی و اسکان مردم عادی جامعه، تبلیغات و یا فعـّالیت داشته باشند و ....
سوال این است که آیا با وجود زنان خیابانی در ایران که ای بسا بعضی از آنها حتی از خانواده هایی مذهبی باشند و بعضی نیز برمبنای درآمد زایی ثواب(صیغه یا ازدواج غیردائم) حاضر به این تجربه می شوند؛ باید تمام سطح ایران را یکسان دانست؟؟ من قصد ندارم درباره ی صحیح و غلط بودن و یا ریشه یابی وجود اینگونه معضلات در اینجا بحث و گفتگو کنیم؛ بلکه سوالم این است که چرا باید این توّهم های سراسر خطا را درباره ی دیگر کشورها داشته باشیم. البته نباید از یکی از علّتهای مهم اینگونه برداشتهای غلط، تفکّر غالب بر ذهن نسبتا ً بیمار بسیاری از مردم غافل شد که بخاطر منع قانونی و «م.ذ.ه.ب.ی»، و نیز وجود دیوار جنسیتی و اجتماعی که به جای وجود صحیح ارتباط بین جنس مخالف وجود دارد؛ نوعی عقدّه بر ذهن و فکر بعضی(توجه:بعضی) ایجاد شده است که بجای تحقیق درباره ی علم و فرهنگ و تکنولوژی و ... یک کشور دیگر، اولین آزادیها را به مصداق وجود روابط مخفی و نامشروع در فرهنگ واجتماع خودمان تصّور میکنند.
آخرین تیر خلاصی که به سمت دوستانم پرتاب کردم این بود که... والله!!! بالله!!! نه «زیدی» دارم و نه سر و سرّی با صنمی. شما حق دارید که اینگونه کنجکاو دانستن بیشتر باشید؛ ولی خبری نیست که نیست و از همه ی این حرفها گذشته، نه تنها از من گذشته، بلکه شما هم اگر اینجا میبودید بین این دختران موبور آمریکایی کمتر خوشگلی را میابید؛ چه برسد به اینکه که بخواهید به فکر موارد دیگری بیفتید؛ چراکه سوای چاقی بسیارشان، پر از کـُرک و پشم هستند. هرچند گاهی کسانی را خوش لباس یا خوش هیکل میبینم؛ ولی کمتر زیبارویی به همان خوشگلی دختران شرقی دیده ام.
۷ نظر:
جدی دخترهای آمریکایی چاق و پرمو و بد هیکلند و دخترای ایرانی خوشگل و خوش هیکل ؟ پس ما باید به خودمون امیدوار بشیم !!
ممنون حمید جان. امی جان با اجازه آقا حمید در جواب شما بگویم که بله. دختران ایرانی در امریکا خیلی خواهان دارد و همه مرده و کشته آنها هستند. بیشتر بخاطر رنگ و نوع پوست که سبزه و یا زیتونی است. امریکاییها همه کک مک و سرخ و سفید هستند. در ضمن اینجا مو و چشم و ابروی سیاه هم خیلی طرفدار دارد و کسی که دوست دختر چشم و مو سیاه داشته باشد خیلی با کلاس است! خلاصه اینکه امی جان قدر خودتان را بدانید :) آقا حمید شما هم قدر خودتان را بدانید چون کم خاطرخواه ندارید :)
ممنون آقا معلم دوست داشتنی، نوشتتون من و یاد یک خاطره ای نه چندان دور از دوران سربازیم انداخت، قابل ذکره که بنده دوران تحمیلی سربازی رو در شهر مقدس! مشهد گذروندم، شهری که در نگاه اول، شاید از نظر ما که در تهران زندکی کردیم، خیلی مذهبی جلوه می کنه، تهرانی که از نظر خیلی از هم خدمتی های مشهدی که شاید هرشب در کنار یکی از همین تن به مزدهایی که شما اشاره کردین به خواب میرفتن، شهر کثیف و فاسدی از لحاظ اخلاقی می بود.در صورتی که من در طول این دوران با صحنه هایی در این شهر مواجه می شدم که در خواب شبهای تهران هم قابل مشاهده نبود!
وجالب اینه که درست بعد از مباحثه بی نتیجه من و چند تن از دوستان مشهدی ، مقاله ای رو در یکی از هفته نامه های روزنامه همشهری خوندم با عنوان "آمارهای منتشر نشده" برا م خیلی جالب بود که در یک نشریه نیمه دولتی ،که سر دبیرش هم پسر آقای حداد عادل هست، ذکر شده که بیشترین آمار روسپی گری و دختران فراری در شهر های مقدس قم و مشهد رخ می ده و از همه اینها جالبتر این که این نشریه تا 4 هفته توقیف شد. ببخشید که طولانی شد و شاید هم بی ربط به نوشته شما.مقصود من از نوشتن این خاطره این بود که این خاک سالهاست که چوب افراط و تفریط رو می خوره وبس...
ایران-مخصوصا تهران-یه جوری شده که دیگه آدم سالم توش کم پیدا میشه. اصلا ارتباط داشتن خارج از خانواده مخصوصا برای خانومای متاهل یه جور کلاس حساب میشه . چه می دونم والله!
اینو واقعاً نمی دونستم آرش جان ، خیلی برام جالب بود که گفتید آمریکایی ها چشم و ابروی مشکی رو دوست دارند ، حالا که با خودم فکر می کنم می بینم درسته، همونطور که ایرانی ها هم خیلی علاقه به پوست سفید و موهای بور و چشم های رنگی دارن و بیشتر خانم ها حاضرن هزار جور ضرر ناشی از رنگ کردن مو رو به جون بخرن اما موهاشون رو به رنگ های روشن در بیارن ، شاید به این دلیل که این چیزها در ایران کمیابه و اون چیزها ! در آمریکا!
به هر حال با خوندن این پست حمید خان و این کامنت آرش خان کلی در دل ذوق مرگ شدم که پس اگه برم آمریکا حتماً دعواتنامه ایه که هالیوود برام می فرسته و همه جا تو خیابون منو با انگشت به هم نشون می دن چون معیارهای مورد علاقه آمریکایی ها رو دارم !! آخر خودشیفتگی !! شوخی کردم ، حالا کی می خواد ما رو راه بده آمریکا ؟!!!!!!!!
در جایی که من هستم به نظرم بیشتر هندی ها پاکستانی ها عاشق زنان ایرانی و چشم مشکی وو هستند و کانادایی ها بیشتر خواهان چینی ها هستند. ( چینی ها خیلی خانواده دوست و اهل بچه داری و خونه داری هستند).
خوشگلی چه در زن و چه در مرد به نظرم هرگز ملاک واقعی نمی تونه باشه . بعد یه مدت با هم بودنها همه چی عادت میشه حتی داشتن یه قیافه زشت.
از نظر من این سیاه پوستان دورگه(زنان) خیلی زیبا هستند
با سلام و درود بر تمامی دوستان عزیز
___________________________________
«امی» عزیز
همانطور که آرش فرمودند توی آمریکا چشم و ابرو و موی مشکی به خاطر درصد کمتری که نسبت به بیشتر مردم وجود دارد خواهان بیشتری دارد و دقیقاً همان است که خودتان فرمودید و متقابلاً توی ایران برعکس است و ...
---------------------
«آرش» عزیز
اختیار ما هم دست شماست و ممنونم که با ابراز نظر و تجربه ی خودتون باعث پیشرفت ابراز نظرات شدید.
در ضمن باید عرض کنم که تا وقتی مجرد باشید بخاطر موی مشکی خاطرخواه دارید؛ ولی امان از وقتی که پای زن و بچه درمیان باشد که دیگه زنت هم محلت نمیده!!! راستی میگی باید چیکار کرد؟
---------------------
«مسعود» گرامی
بهرحال وجود اینگونه موارد اقتضای هر جامعه ای است و شاید هم لازمه ی آن باشد!!!؟؟؟
آنچه که من از آن شکایت دارم این است که چرا کور خود میشویم و بینای مردم؟؟ بسیارند کسانی که خود از همین قماش اند؛ ولی تاکه به من میرسند؛ دلسوز دین و ایمانم میشوند و با مختصر اطلاعات غلطی که دارند؛ تلاش میکنند زندگی در آمریکا را مساوی برباد رفتن دین و ایمان و ... معرفی کنند که البته بهتر میبینم جواب ابلهان را خاموشی گزینم
-------------------
«مریم» خانم نازنین
دقیقاً حرف من هم همین است که وقتی اینهمه معضلات در کشور خودمان داریم؛ چرا آنرا نمیبینیم و در عوض دایه ی مهربان تر از مادر میشویم و حتی کار به جایی میرسد که دیدگاه خودمان را بهترین و بی خطا میدانیم و میخواهیم مدیریت جهـــــانی داشته باشیم؟؟؟
-------------------
«نگاهی نو»ی گرامی
دقیقاً کلام شما درست است که اولین چیزی که در یک زندگی زناشویی برای همه عادی خواهد شد؛ خوشگلی و زشتی آدمهاست.
در ضمن این کلام شما مرا به یاد ایامی انداخت که در دبی بودم و هرچه هندی و مخصوصاً پاکستانی میدیدم.... چشم پلشت بودند و بخصوص که حرص عجیبی نسبت به ایرانیان داشتند.
برام جالب بود که کانادایی ها بیشتر طرف چشم بادامی ها میروند چراکه زن زندگی کردن هستند.
___________________________________
پیروز و موفق باشید.....ارادتمند حمید بدرود
ارسال یک نظر