هرسکوتی سرشار از ناگفته ها نیست؛ گاهی از خجالت کرده ها و گفته هاست.
«هرچه کــُنی بـکـــن، مـکــُن تــرک مــن ای نـــگــــار مـــــن
هرچه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من
هرچه بـُری ببـُر، مـبـُـر رشـتــه ی الـفـت مــرا
هرچه بــَری ببــَر، مبر سنگدلی به کار من
هرچه روی برو، مرو راه خلاف دوستی
هرچه شوی بشو، مشو تشنه به خون زار من ....» شوریده ی شیرازی
========================================
****** به عنوان موضوع نوشت:
قصد داشتم فقط متن بالا را بعنوان یک نوشته ی مستقل منتشر کنم؛ تا لااقل یکی بیاد منو جدی بگیره و به داد دلم برسه.... بابا...عاشقی کشت ما را... شاید هم مار را؟؟ مگه من چی چی ام از دیگران کمتره که یه شعری، چیزی از یه جایی قرض بگیرم و بطور کوتاه(مینمال) بنویسم و هم شما را خسته نکنم و هم اینکه شما بنشینید و با تعبییر و تفسیرهاتون هی نظر بنویسید و هی من بیام بخونم و از خودم ذوق دروکنم؟؟؟
امـــّا از آنجاکه یکی از همراهان همیشگی این سراچه.... دوست بزرگوارم... چنگ، در تعبییر این عبارت شادروان دکتر شریعتی:«خداوندا! به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق، از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن، از عشق برتر است.» مطلبی نوشته و درخواست کرده تا شما عزیزان نیز نقد و نظر خود را بنویسید؛ برآن شدم تا عین درخواست ایشان را در ادامه منتشر کنم و شما نیز دست به نقد و بررسی بزنید. بنده نیز سعی خواهم کرد به عنوان یک خواننده ی وبلاگ جهت پاسخگویی ایشان مطلبی بنویسم. در این بین چنانچه موردی بود که به خود بنده یا نوشته های بنده مربوط بود؛ قبل از انتشار نوشته ی بعدی پاسخ خواهم گفت. امــّآ نقد و نظر چنگ عزیز:
«....با درود فراوان و با عرض تبریک به شما و همه آنهایی که بیشتر روزهایشان جشن است و شادی و امیدوارم همیشه خوش و خندان باشید. میخواستم در مورد مطلب قبلی که از دکتر شریعتی نوشته بودی؛ نظر خودم را بگویم و دوست داشتم نظر دیگران را هم در این مورد بدانم. راستش اصلا از این آقای دکتر خوشم نمی آید. به خصوص از این مطلب «دوست داشتن و عشق»ش . به نظر من ایشان هیچ درک درستی از عشق نداشته اند. وگر نه دوست داشتن را حتی از نوع خالصانه وبسیار زیادش به عشق برتری نمیدادند. تا بحال کسی نتوانسته است تعریف درست و کاملی از عشق ارائه بدهد و بعضی ها هم که سعی کرده اند آن را تعریف کنند فقط شاید توانسته باشند یکی از پیامدها و معلول های عشق را تعریف کنند نه خود عشق را.... مانند دوست داشتن زیاد و یا جنون و یا از خود گذشتگی... عشق را نمیتوان تعریف کرد. شاید فقط بتوان برای آن مثال آورد تا به درک نسبی مفهوم آن کمک کرد. مانند داستانهای شیرین و فرهاد و یا لیلا و مجنون و..... آقای دکتر شریعتی با بازی با کلمات و جملات سجع گونه سعی در ثابت کردن دانش و مدرک دکترای خویش داشته اند و زیاد به نظریات ایشان نمیتوان استناد نمود. اگر شما و دیگر دوستان این نظر بنده را نقد بفرمایید بسیار ممنون خواهم شد.... ارادتمند چنگ»
۲۰ نظر:
هر چه زنی بزن مزن
طعنه به روزگار من
البته از قدیم گفتن که
نصیحت می کنم تا زن نگیری
تو این قلاده بر گردن نگیری
!!
اما خوب از اون جا که شما استاد ادبیات هستید و اهل دل و خلاصه با عدالت هم خوب رابطه ای دارید عرض کنم که شما به دلایل ذیل می توانید زوجه جدید اختیار کنید:
1- برای امتحان میزان عدل تون!
2- برای اینکه خلاصه ابیات عاشقانه ای که تدریس می فرمایید تنها در لای صفحات کتاب نباشد و به منصه ظهور هم رسیده باشند یکی از شاگردان ریبایی که دلتان را برده و این گونه شیدا یتان کرده را به همسری برگزینید...
البته احتیاط واجب(!!) آن است که پیش از ان چند سالی را در فراق و تب عشق بسوزید تا و اشعار عاشقانه بنویسید تا پس از ان به وصال رسیده و دفتری هم در وصال بسرایید...
( خوب بید؟؟!)
--------
راستی دسترسی م به نت کمه، ببخشید که دیر به دیر میام.
دوست عزیز، من کتابهای شریعتی را فقط ورق زده ام اما کتابهای عرفانی قدیم را زیاد خوندم. تا آنجا که من خوندم و احادیث و متن صریح قران و غیره رو فهمیدم تمام دنیا و آخرت فقط و فقط بخاطر عشق آفریده شده. دوست داشتن البته چیز جدایی از عشق نیست. من بین این دو درجه بندی نمی کنم اما می گم دوست داشتن ابزار عشق هست یعنی عشق رو یک جور هم فاز شدن با یار می بینم (که نهایتا به یکی شدن میرسه) و دوست داشتن رو وسیله این هم فاز شدن میدونم.
همه عرفا گفتن که اون مسئولیت که خداوند به هر موجودی اعطا کرد و امن موجود قبول نکرد غیر از انسان ظلوم جهول، همون عشق بوده.
من با این جمله آقای دکتر موافق نیستم. عشق اگه عشق واقعی باشه نه هوس یا تب تندی که زود به عرق بشینه به قدری زیبا و اغواکننده است و به قدری نگاه ما رو نسبت به همه چیز عوض می کنه که دوست داشتن در برابرش هیچ رنگی نداره.
فکر می کنم دوست داشتن بیشتر از روی عادت باشه اما عشق از روی عادت نیست ، تجلی شدید احساسات نابه که اگه بخواد رنگ عادت و روزمرگی بگیره می میره.
عادت چیز خوبی نیست حتی عبادت هم اگه از روی عادت صورت بگیره بی ارزشه چه برسه به دوست داشتن.
عشق دنیایی سراسر رنگ و نور و شور و حاله و به تمام کارهای آدم حتی درست کردن یک غذای ساده رنگ خاصی می زنه و دنیا رو از اونچه که هست بهتر و زیباتر نشون می ده. من هرچقدر که در این زمینه حرف بزنم تا کسی این دنیای عجیب و زیبا رو تجربه نکرده باشه متوجه نمی شه چی می گم پس سخن کوتاه می کنم.
من هم با اين جمله دكتر شريعتي موافق نيستم.بنابر آنچه من از اين دو استنباط مي كنم عشق برابر است با دوست داشتن ضربدر هزاربعلاوه آنچه خداوند از خود به روح انسان بخشيد.
اما من لحن چنك را آنجا كه گفته دكتر سعي در ثابت نمودن مدرك دكترايشان داشته اند را نپسنديدم.
پي نوشت
آقا حميد عزيز
مجددا از لطف شما در مورد پاسخ كاملتان به سوال هايم بي نهايت ممنونم
حالا من با این عبارت دکتر خیلی حال میکنم و قبولش دارم!!! صراحتا دوست داشتن رو از عشق برتر نمیدونم بهتره بگم که دوست داشتن رو به عاشق بودن ترجیح میدم چون نمیخوام حتی لحظه ای در زندگی از منطق فاصله بگیرم....خوبه من متولد ماه مهر نیستم وگرنه بدجور همه جی رو مثقالی می سنجیدم ولی هر چی باشه ریاضی خوندم و بدجور سرم تو حساب کتابه و میونه ای با عشق ندارم
منو نزنید گناه دارم کمی خشن و بی عاطفه بنظر میام اما ادم خوبیم...لول
امضا (دوست خودشیفته شما)
نمی دونم اصلا میشه دوست داشتن و عشق رو با هم مقایسه کرد یانه! چون که عشق در اختیار ما نیست خودش می آید ولی دوست داشتنی را می توان پیدا کرد انتخاب کرد و دوست داشت. دوستی اغلب با منطق "آنچه می شود دوست داشت" جور در می آیدولی برای عشق حتی نمی شود دلیل آورد . عشق دلیل و منطق ندارد و نمی دانم چه رمزی است که همیشه هم بی موقع هم می آید وقتی که اصلا انتظارش را نداری. به نظر من دوستی مثل بارون خوبیه که زمین بهش احتیاج داره و آنرا می بلعد و سبز می شود ولی عشق سیل است. یک دفعه می آید و همه باور و زندگی روزمره قبلیت رو می برد و تو می مانی خالی از هر چیزی غیر از او و شاید فقط پر از یک فکر و فقط یک نفر! عشق یک حس خیلی متفاوت و شدید است و می تونی فکر کنی در همون زمان چقدراحتمالش کمه که طرف مقابل هم -حداقل با همون شدت که تو حسش می کنی- آنرا حس کند. عشق آدم را اززندگی می اندازد:))ولی دوست داشتن می تواند به زندگی امیدوارت کند.
به هر حال بازم میگم عشق دست ما نیست که بخواهیم انتخابش بکنیم یا نکنیم. پس برای آنچه در اختیار ما نیست اصلا مقایسه به چه درد می خورد؟
با اینکه این متن کارت عروسیمون بوده و من خیلی دوست داشتم در کل فکر میکنم که این جمله فقط در مورد لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد صادق بوده که اگر یه هفته ای با هم زندگی میکردن اونوقت بود که عشق واقعیشون معلوم میشد.
عشق کلمه زیبایی هست که در مورد مادر و فرزند انکار ناپذیره
بله اگر کسی رو دوست داشتیم ولی بهش نرسیدیم این مثل یه داغ تو دلمون میمونه و همیشه آرزو میکنیم که ای کاش به عشقمون میرسیدیم و این ناراحتیه زیاد از نشدن کار رو عشق مینامیم وگرنه اگر به شخص مورد علاقمون میرسیدیم معلوم نبود که عاقبتش چی میشد.
Does that make any sense؟
سلام.به نظر من عشق وقتي معنا ميشود كه نه بخاطر جسم معشوق نه مال و مكنت
نه شرايط مطلوبي كه برايمان ايجاد ميكند اتفاق بيوفتد عشق واقعي فقط براي دوست داشتن خود خود خودش همانطور كه هست بوجود بياد.البته اگه كسي پيداش كرد من سلام دارم خدمتشون!!!!
درمورد خدا هم همينطور.وقتي عشق واقعيه
كه من خدا رو فقط براي خودش بخوام نه نعمتها و مواهبي كه بهم ميده.يا هر وقت خوشم خدا تعطيل هر وقت ناخوشم
سلام خدا بگم.اين جمله دكتر هم فقط روي كارت عروسي و تابلوها ديدم كسي هنوز نياموخته.شايد دكتر اون لحظه حال خاصي داشته.من با اين چشمهاي دنيائيم هنوز نفهميدم عشقه عخشه مشقه يا كشكه
بهر حال شايد هست من عصا سفيدم!
سلام
هم اون شعر منتخب میتونست یه پست باشه
هم مطلب چنگ در مورد دکتر
http://hamidhaghi.blogsky.com
در این وبلاگ شما رو معرفی کرده ام
به دوستان بگویید سر بزنند (حقی)
http://tokayaka.blogfa.com/
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒
__▒▓████████▓▓▒▒▒
__▓██████████▓▓▓▒▒____________▒▒▒
_▓██████████▓▓▓▓▓▒▒________▒▒▒▓▓▒▒▒
_▒▓██████████▓▓▓▓▓▒▒_____▒▓██▓▓▓▓██▒
__▒▓██████████▓▓▓██▒▒__▒████▓▓▓▓▓██▓▒▒
___▒▒▓███████████████████████▓▓▓████▓▒
____▒▒▓▓████████████████████████████▓▒
_____▒▒▓▓█████████████████████████▓▒▒
_______▒▒▓███████████████████████▓▒
_________▒▓█████████████████████▓▒
__________▒▓███████████████████▓▒
____________▓████████████████▓▒
_____________▒▓████████████▓▒
______________▒▓██████████▓
_______________▒▓███████▓▒
________________▒▓█████▓▒
_________________▒▓███▓
__________________▒██▓
___________________▓▓_
سلام
نمیدونید من چه خفتی میکشم وقتی میام میبینم شونصدتا پست نوشتید و من نخوندم
و شما همیشه به من لطف دارید و همیشه نظرای پر مهرتون رو دارم
به بزرگواری خودتون ببخشید آخه اینترنت من زغالی هم نیست هولیه باید هولش بدم تا را بیوفته
برم بخونم و برگردم
از اونجایی که دیگه نتونستم وبلاگتون رو بخونم میگم
ببخشید من متوجه نشدم چه چیزی توی کامنتم گفته بودم که سوبرداشت شده بود
پست دلتنگی، باکلمه دلتنگی و دلتنگ کلا مشکل دارم البته نه با خود حسشا با کلمه اش و به جاش دلگرفتگی رو مصرف میکنم بعضی وقتا همین منبع های انرژی هم کم میارن بعضی وقتا یه جا باید باشه که همه انرژی منفی گرفته شده رو تخلیه کنن بعضی وقتا یکی رو میخوای که تویی رو که به همه انرژی میدی رو آروم کنه بعد دلت نمیاد کسی رو اذیت کنی خودت خودتو آروم میکنی
دلت برای همه تنگ میشه حتی اونایی که اذیتت کردن واسه همون اذیتا میخوای باهاشون تماس بگیری ولی میدونی نمیشه
میخوابی صبح بلند میشی میبنی حالت خوبه
دقیقا میدونم چی میگید
در مورد دو تا پست هالوین هم باید بگم نظر خاصی ندارم به غیر از اینکه منم شوکولات میخوام و مراسم قشنگیه و بیشتر جنبه سرگرمی داره تا دور کردن روح و اینا
حالا یعنی نظر خاصی نداشتما
درمورد سکوت عشق:
ایکن نگاه یورکی
خاله مشکوک میزنیا یعنی چی چی در مورد عشخ و آشخی میگی هی؟
در مورد عکستون و جمله اش بعضی وقتا یه دیوار بزرگ میسازی بعد هر بدی یه آجر برمیداری بعضی وقتا قناعت میکنی نصف آجر برمیداری سعی میکنی از بالاها برداری تا دیواره خراب نشه با شونه هات نگه اش میداری تا نریزه بعد یه دفعه نگاه میکنی میبنی هیچی نیست به قول معروف نه خانی اومد نه خانی رفت دیواری نیست
درمورد عشق یاد حرف معلم دختر عموم میوفتم که گفته بود عشق زائده فکره تو مغز صورت میگره و کاری به قلب نداره رابط دادن عشق و قلب همش چرته به دختر عموم گفتم برو به معلموتون بگو پس تا حالا عاشق نشدی که وقتی میبینیش قلب تند بزنه وقتی دلت هواشو میکنه قلبت یه جوری میزنه وقتی نگرانیشی یه جور وقتی جدا میشی قلبت بگیره حتی وقتی بعد سالها یادش میوفتی قلبت بسوزه
عشق تعریف نداره جدا تعریفی نداره به یکی بگو عشق یعنی چی حالتاش رو توصیف میکنه دوستداشتن هم همینطور آنچنان تفاوتی نداره فقط فرقشون تو اینه که دوستداشتن رو میتونیم برای خیلیا مطرح کنیم ولی عشق رو نه
عشق دوستداشتن به توان توتاست
البته یه چیز دیگه هم بگما بسته به برداشت داره
میگن دوتا جوون عاشق یه روز روی یه تیکه کاغذ میخونن که"عشق پرنده ایست آزاد و رها،اونو رهاش کن اگه مال تو باشه برمیگرده اگه مال تو نباشه دیگه برنمیگرده"اونا هم از هم جدا میشن و تا عشقشون رو رها کنن و تا آخر عمرشون میسوزن که منتظر بودن اون یکی برگرده
حالا اینم شد کار؟
چنگ جان،تعبیر هر کس از عشق و دوست داشتن متفاوته .شاید از اینکه همه جمله معروف دکتر شریعتی را میدانند ولی معنی ان را درک نکردند خوشایندت نبوده ، نه کلماتی که به کار برده. معمولا وقتی کلمه عشق را میشنویم همه یه عشق زمینی رو تصور میکنند.باز هم یه جمله دیگه از دکتر که عشق امدنی بود نه اموختنی.وقتی بچه ها کوچک هستند ازشون می پرسند بابا یا ماما نتو نو چقدر دوست داری، یا با دوست باش و دوستش داشته باش .از بچگی با کلمه دوست داشتن اشنا و بزرگ می شویم. عشق خودش مییاد ،پیر و جوان نمی شناسه ، وقت نشناسه،خودجوشه.اما اون چه که می دونم ،هدف از خلقت افرینش این بوده که انسانها همدیگر رو دوست داشته باشند و بهم عشق بورزند.البته چنگ عزیز تو خودت استادی و می دونی که کم مییارم ، بقییه بحث باشه برای دیدار حضوری.
حمید جان ،چه بلایی سرت اومده روله،همین جا اعتراف کن وگر نه انقدر خفتت می دم که یادت بره چطوری لپ تابتوروشن کنی .
گل گفت: خب دیگر، دوستت دارم. اگر تو روحت هم از این موضوع خبردار نشد تقصیر من است. باشد، زیاد مهم نیست
هرچه كني بكن مكن ترك من اي نگار من
هرچه زني بزن مزن طعنه به روزگارمن
هرچه بري ببر مبر رشته الفت مرا
هرچه بري ببرمبر سنگدلي به كارمن
هرچه روي برو مرو راه خلاف دوستي
هر چه شوي بشو مشو تشنه به خون زار من.چقدر اين تكه شعر زيبا و داراي مفاهيم عميق است اگر درآن تامل شود.در اين جهان كه ثانيه اش غنيمت است چه چيز بهتر و قدر دانستن عشق و دوستي واقعي وقلبي ست.بهتر است گاهي اطرافمان را مرور كنيم شايد دلي براي شادي و خوشبختي ما دست بر دعاست.سعي كنيم حتي قدر نسيمي هم كه صورتمان را نوازش ميدهد باشيم.محبت را دريغ نكنيم.
البته يه نكته رو خاله قزي نگفت
جنوبيها مث بوشهريها و اهوازيها از جايي كه خوششون بياد ميگن دلت گرفته
من يكبار كه خونه يكي از دوستام رفته بودم كنگان پدرش هي ميگفت اينجا دلت گرفته منم مي گفتم نه
حالا بيا و درستش كن كه آقا نه ما خوشمون اومده
عشق اگه دو طرفه باشه چيز خوبيه اگه هر دو مايه بذارن هي منتظر نمونن كه اون يكي بياد و سراغشو بگيره اكثرن مردا اينجورين نمي گم دخترا نيستن هستن اما مردا بيشتر كلاس ميذارن ايرانيا رو ميكگم
خب چون صاخب وبلاگ مرده و يكبار هم در مورد هورمونهاي مردونه و اين چيزا با هم بحث شده
بماند حالا
ام عشق يه طرفه خيلي بده ولا
يك مطلب بكم در مورد شيرازيا و بس
چون من ليسانس دانشگاه شيراز بودم
كه شيراز شهر ادب و فرهنگ و هنره واقعن هر چند مردمش كمي يخزده برخورد ميكنن اما اين نكته رو هم بگم كه شيرازي خارج رفته و تحصيل كرده زياد داريم و واقعن جالبه واسم كه تو همين وبلاگ هم اكثرن شيرازين من تو لندن هم خيلي زياد شيرازي ديدم و اكثر دوستاي خودمم شيرازي هستن
قربان شما ركسانا
ارسال یک نظر