این پیام را بعد از ماهها آشنایی با تو می نویسم؛ تا بدانی که هنوز گرمای وجود توست که مرا امید ماندن و نوشتن است। ولو که اینجا نباشم। ولو که همه فکر کنند ترا فراموش کرده ام। ولو که مرا با تو رازها باشد و نخواهیم که حسودان بدانند که با منی। با توام। و همین ما را بس که باهمیم।
دوستان عيب كنندم كه چرا دل به تـو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خـوب چرايـي ؟
عشق ودرويشي و انگشت نمايي وملامت
همه سهــل است؛ تحمل نكنم بار جـدايي
گفته بودم چو بيايي غم دل بــا تــو بگويــم
چه بگويم كه غم از دل برود چون تــو بيايـي
شمع را بايد از اين خانه برون بردن و كشتن
تا كه همسايه نداند كه تو در خـــانه مــايي
سعدي آن نيست كه هرگز زكمندت بگريزد
كه بدانست كه دربند تو خوشتر كه رهايـي
بايد اول به تو گفتن كه چنين خـوب چرايـي ؟
عشق ودرويشي و انگشت نمايي وملامت
همه سهــل است؛ تحمل نكنم بار جـدايي
گفته بودم چو بيايي غم دل بــا تــو بگويــم
چه بگويم كه غم از دل برود چون تــو بيايـي
شمع را بايد از اين خانه برون بردن و كشتن
تا كه همسايه نداند كه تو در خـــانه مــايي
سعدي آن نيست كه هرگز زكمندت بگريزد
كه بدانست كه دربند تو خوشتر كه رهايـي